مسلم بن عقیل
شرایط سیاسی، فرهنگی حاکم بر جامعه مسلمین در سال 61 هجرت
شرایط سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه آن دوران را باید بررسی کرد، بخشی از زندگی مسلم مربوط به دوران زندگی امیر المومنین(علیه السلام) است که در جنگ صفین همراه با امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) در جناح راست لشکر امام علی(علیه السلام) بوده اند و این مطلب در تاریخ ثبت شده است.
بخش دوم دوران امام حسن مجتبی(علیه السلام) است و مسلم بن عقیل(علیه السلام) یکی از افرادی است که در کنار امام حسن(علیه السلام) بوده و حضرت را یاری رسانده است.
بخش سوم زندگی حضرت مسلم مربوط به بعد از شهادت امام مجتبی(علیه السلام) و دوران ده ساله زندگی امام حسین(علیه السلام) می باشد جناب مسلم در رکاب اباعبد الله(علیه السلام) بوده و این دوره دوران سکوت بوده است و در این ایام ده ساله، مسلم یکی از مشاوران ارشد امام حسین(علیه السلام) محسوب بود در قضیه کربلا و سفیر شدن او به کوفه و قضایای مربوط به آن کاملاً نمایان است.
امین ترین سفیر
چهارمین دوره حیات سیاسی حضرت مسلم، دوره ای است که بخاطر نامه های فراوانی که از کوفه به مدینه فرستاده شد و مردم و بزرگان آن شهر امام حسین(علیه السلام) را دعوت به کوفه کردند، مسلم به عنوان سفیر حضرت به کوفه اعزام شدند و امام حسین مسلم را به عنوان امین ترین فردی که می تواند سفیر حضرت اباعبد الله(علیه السلام) باشد انتخاب کردند تا زمینه را برای تشکیل یک نظام حکومتی بر اساس آموزه های اسلامی فراهم کند و فضای فرهنگی مناسبی را برای ورود امام حسین(علیه السلام) ایجاد نماید و این دوران هم دورانی است که می توان نقش تاریخی حضرت مسلم را مطرح کرد.
در اوایل ذیحجه که امام حسین(علیه السلام) از مکه به سمت کوفه راهی می شوند، نامه های متعددی از طرف کوفیان برای امام حسین(علیه السلام) می رسد و از طرفی هم امام(علیه السلام) برای اینکه مخالفت خود را با خلافت یزید که اساس اسلام را تهدید می کرد اعلام کند و جایگاه یزید را انکار نماید از مدینه خارج می شوند و به مکه می روند و در چند ماهی که در مکه بودند؛ مردم متوجه حرکت انقلابی امام حسین(علیه السلام) می شوند و بعضی از شخصیت ها هم تحت تاثیر امام(علیه السلام) زیر بار خلافت یزید نمی روند و بعد از مدتی به سمت کوفه راهی می شوند.
شهر هزار چهره
برای شناسایی کوفه باید بدانیم؛ این شهر مرکز خلافت امیر المومنین(علیه السلام) بود و با شخصیت و خاطرات شیرین ایام حکومت عدل علوی گره خورده بود و ارتباط عمیقی با علی بن ابی طالب(علیه السلام) داشت و عمدتا شیعیان امیر المومنین(علیه السلام) در آنجا بودند؛ ولی کوفه در طول تاریخ یک شهر هزار چهره بوده است که از ویژگی های روانشناختی و اجتماعی مردم آن دیار است، در آن ایام وقتی مردم کوفه مخالفت حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) را با یزید می بینند و درست زمانی که هنوز پایه های قدرت یزید در عراق و کوفه متزلزل است و قوت نگرفته، نامه های فراوانی برای امام(علیه السلام) می نویسند و حضرت را به قیام دعوت می کنند و این نامه به صورت قبیله ای و طایفه ای نوشته شده بوده، مثلا شیخ فلان قبیله نوشته بود که قبیله من چند هزار نفر جمعیت دارد و ما حاضریم در رکاب شما بجنگیم.
این نامه ها به امام می رسد و از طرفی هم یزید نقشه ترور امام حسین(علیه السلام) را کشیده بود و آن حضرت احساس کردند باید دعوت کوفیان را لبیک بگویند و به سمت کوفه حرکت کنند و در حقیقت قیامی که به دنبال آن بودند باید در سمت کوفه اتفاق می افتاد و اولین کاری که امام انجام دادند، این بود نزدیکترین فردی که به او اعتماد داشتند و معتقد بودند دیدگاه های امام را واضح و شفاف مطرح می کند و تخطی نمی کند و محو در اندیشه امام حسین(علیه السلام) است، را به عنوان سفیر خود انتخاب کند و به سوی کوفه بفرستد.
چرا مسلم؟
ممکن است به ذهن بیایید چرا امام(علیه السلام) حضرت ابالفضل(علیه السلام) را نفرستاند؟ یا چرا بعضی دیگر از شخصیت هایی که با ایشان بوده است را نفرستادند؟ برای پاسخ به این سئوال باید متوجه این نکته باشیم امام حسین(علیه السلام) طراحی حرکتی برای قیام دینی خود انجام داده بودند و با وجود تمام توانمندی های حضرت عباس(علیه السلام) متوجه این معنی بودند که در طرح کلی این حرکت، هر مهره ای جایگاه ویژه خودش را دارد و باید نقش خود را بازی کند؛ بطور مثال؛ حضرت زینب(س) باید پیامبر کربلا باشد و ابوالفضل(علیه السلام) باید علمدار کربلا باشد و علی اصغر(علیه السلام) نماد مظلومیت کربلا باشد و لذا امام با آن بصیرت بالا و علم به حقائق عالم، تشخیص داد که مسلم بهترین شخصیتی است که می تواند این نقش را ایفا کند و می تواند کوفیان را قانع کند و پیام امام(علیه السلام) را برساند و شرایط فرهنگی و سیاسی حاکم کوفه را به خوبی درک کند، لذا مسلم انتخاب شد که پیام امام را به کوفیان برساند.
کوفه یک شهر ناهمگون بود و از لحاظ فرهنگی معروف است به شهر هزار رنگ و جالب اینجاست که این شعار بعد از انقلاب اسلامی هم معروف شد که «ما اهل کوفه نیستیم ..».
با توجه به این نکات، زمانی که حضرت مسلم(علیه السلام) به کوفه می رود به دلیل خاطرات شیرینی که مردم از امام علی(علیه السلام) و حکومت ایشان دارند و به دلیل خلاء قدرتی که کوفه دارد و به دهها دلیل دیگر در ابتدا اهل آن دیار به خوبی از مسلم استقبال می کنند، به طوری که در تاریخ آمده است، 18 هزار نفر با مسلم بیعت می کنند، لذا مسلم که حس می کند کل مردان شهر با او بیعت کرده اند و شرایط را مساعد می بینند، نامه ای به حضرت ابا عبد الله (علیه السلام) می نویسد و می گوید : از نظر من شرایط مساعد است و می توانید به کوفه بیائید . مسلم این نامه را می نویسد اما در کوفه، افرادی دلبستگان حکومت اموی و معاویه بودند و میانه ای با امام حسین(علیه السلام) نداشتند، نامه ای به یزید نوشتند و گفتند؛ اگر کسی را به کوفه نفرستی کوفیان همه به سمت حسین بن علی(علیه السلام) می روند و بزودی شاهد حکومت حضرت حسین(علیه السلام) خواهی بود.
یزید با توجه به این مسائل بلافاصله نزدیکترین شخصیتی که می توانست در کوفه نقش ایفا بکند یعنی عبید الله بن زیاد را به سمت کوفه فرستاد و عبید الله بن زیاد هم با شناختی که از کوفه و مردم کوفه داشت به سرعت با حربه تطمیع و تهدید مردم کوفه، کاری کرد که در زمان محدودی، همه کسانی که با مسلم بیعت کرده بودند عقب نشینی کردند، بسیاری از ایشان به سمت یزید رفتند و بعضی هم در کنج عزلت رفتند و به ناگاه پشت مسلم را خالی کردند و در این بین جناب مسلم بن عقیل را دستگیر کردند و به نحو بسیار دلخراشی او را به شهادت رساندند.
سخنان مسلم در هنگام شهادت روز نهم ذی الحجه
مسلم وقتی احساس کرد شهید می شود، با چنگ و دندان و التماس از سران و عُمّال شهر کوفه درخواست نوشتن نامه ای به امام حسین(علیه السلام) کردند و می فرمود:بگذارید نامه ای برای سرور و مولایم اباعبد الله(علیه السلام) بفرستم و به ایشان بگویم کوفه نیایند، ولی با این کار او مخالفت شد، بالاخره مسلم را به شهادت رساندند و مسلم باید به شهادت می رسید و اگر او به خیل شهدا نمی پیوست از کاروان کربلائیان عقب می ماند.
عبرت ها
کوفه ای که علی(علیه السلام) را دیده بود و صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درک کرده بود و مالک اشتر ها را دیده بود در آن روز به مسلم پشت کردند، کوفه خیانت کرد و برای آیندگان درس عبرت شد، عده ای از انسان های طماع و دنیا دوست، بخاطر مسائل پست دنیوی، حضرت مسلم(علیه السلام) را تنها گذاشتند؛ مردانگی هایی که مسلم در کوفه انجام داد و غیرت و دینداری و شهامتی که مسلم به خرج داد همه و همه برای ما درس های آموزنده دارد، شما می بینید زمانی که عبید الله به عیادت هانی آمده و شرایط برای کشتن او آماده بود، حضرت مسلم به خودش اجازه نداد که او را بکشد و گفت این رسم مردانگی نیست که من او را غافلگیرانه بکشم هر چند او دشمن من است ؛ بنابراین درس های اخلاقی و اجتماعی بسیاری در داستان مسلم دیده می شود که اینها همه عبرت تاریخی اند و نکته آخر این که مسلم و برادران او که 9 نفر بودند همه در کربلا به شهادت رسیدند و بزرگ ایشان مسلم بود.
وقتی مسلم را گرفتند و به کاخ عبید لله بردند او گریه می کرد، به او گفتند: با این همه دلاوری چرا گریه می کنی؟ او جواب داده بود من برای این گریه می کنم امام حسین(علیه السلام) دارد به میان این درندگان و گرگ صفتان می آید.
در جریان کربلا که امام(علیه السلام) بیعت خود را از یارانش بر می دارد به نزد برادران مسلم می روند و می گویند با شهادت مسلم می توانید بروید که یزید و یزیدیان من را می خواهند، برداران مسلم همه در برابر امام(علیه السلام) بلند می شوند و می گویند، مگر قابل تصور است که ما برگردیم و شما را تنها بگذاریم، لذا مسلم و خاندان او همه از خاصان رکاب حسین بن علی(علیه السلام) بودند و لذا امام فرمود «بخدا قسم یارانی به وفاداری من هرگز نیامده است».