زیارت امام رضا (علیه السلام )
زیارت دیدار مشتاقانه ی برگزیدگان خداوند است; برقرار ساختن ارتباط قلبی با حجت پروردگار و حضور در مشهد و گرامی شمردن شهید است. امام رضا (علیه السلام )درباره ی زیارت می فرماید:
ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه وشیعته وان من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زیارة قبورهم. فمن زارهم رغبة فی زیارتهم وتصدیقا بما رغبوا فیه کان ائمتهم شفعاءهم یوم القیامة.
هر امامی را در گردن پیروانش پیمانی است. وفای به این پیمان وقتی کامل است که آرامگاه هاشان زیارت شود. پس هر که امامان را مشتاقانه زیارت کند و آنچه مورد خواست و اشتیاق آنان است درست شمارد، آنان نیز در روز رستاخیز شفیعانش خواهند بود.
و نیز فرمود: به زودی توس محل آمد و شد شیعیان و زائرانم می گردد. بدان، هر که مرا در توس - که از وطنم [مدینه] دور است - زیارت کند، روز قیامت در حالی که آمرزیده شده با من و هم رتبه ی من خواهد بود .
صله از حضرت رضا علیه السلام
حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی، پیش از شروع درس مرحوم آیت الله العظمی حائری دقایقی مرثیه می خواند. او - که مردی با اخلاص بود - می گفت: به مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آن جا اقامت گزیدم. آنچه داشتم، خرج کردم و تهیدست شدم. کسی را نیز نمی شناختم تا مشکلم را با وی در میان نهم.
به همین جهت، قصیده یی در ستایش حضرت رضا علیه السلام سرودم. چنان اندیشیدم که آن را برای تولیت بخوانم و صله بگیرم. با این هدف حرکت کردم; ولی در راه به خود آمدم و تصمیم گرفتم آن را به حضرت ارائه دهم. به همین جهت، کنار ضریح رفتم، پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیده را خواندم و تقاضای صله کردم. ناگاه دیدم دستی با من مصافحه کرد و یک اسکناس ده تومانی در دستم نهاد. بی درنگ گفتم: سرورم، کم است.
ده تومان دیگر بدان افزود.
باز گفتم: کم است.
او همچنان می افزود و من بیش تر می طلبیدم. سرانجام میزان پول به هفتاد تومان رسید. شرم کردم بیش تر بخواهم. سپاس گزاردم و از حرم بیرون آمدم. در حال پوشیدن کفش هایم بودم که دیدم آیت الله حاج شیخ حسنعلی تهرانی، جد آیت الله مروارید مشهدی، با شتاب رسید و فرمود: شیخ ابراهیم، خوب با حضرت رضا مانوس شده ای، قصیده می سرایی و پاداش می گیری. صله را به من ده تا... .
بی درنگ پول ها را تقدیم کردم. او یک پاکت به من داد و رفت. یکصد و چهل تومان یعنی دو برابر صله در پاکت بود.
شهادت امام رضا علیه السلام
شهادت امام
سر انجام مامون تصمیم به قتل امام گرفت، زیرا دریافته بود که به هیچ روی نمی تواند امام را آلت دست خویش قرار دهد، و عظمت امام و توجه جامعه نسبت به آن گرامی نیز روز افزون بود، و با تمام کوششهای مامون که مایل بود بر شخصیت اجتماعی امام لطمه یی وارد سازد، شخصیت و احترام امام روزاروز اوج بیشتری می گرفت، و مامون می دانست هر چه وقت بگذرد حقانیت امام و تزویر مامون بر ملاتر می شود، و از سوی دیگر عباسیان و طرفداران آنان از عمل مامون در واگذاری ولیعهدی خود به امام، ناراضی بودند و حتی به عنوان مخالفت در بغداد با «ابراهیم بن مهدی عباسی» بیعت کردند، و بدین ترتیب حکومت مامون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود، لذا پنهانی در صدد نابودی امام بر آمد و او را مسموم ساخت تا هم از امام خلاصی یابد و هم بنی عباس و طرفدارانشان را به سوی خود جلب کند، و پس از شهادت آن گرامی به بنی عباس نوشت:
شما انتقاد می کردید که چرا مقام ولایتعهدی را به علی بن موسی الرضا واگذاشته ام، آگاه باشید که او درگذشت،پس به اطاعت من در آیید. مامون می کوشید طرفداران و پیروان امام رضا علیه السلام از شهادت امام مطلع نشوند، و با تظاهر و عوامفریبی می خواست نایت خود را پنهان سازد و وانمود کند که امام به مرگ طبیعی در گذشته است، اما حقیقت پنهان نماند و یاران ویژه ی امام و وابستگان از ماجرا با خبر شدند.
»ابا صلت هروی» که از یاران نزدیک امام رضا علیه السلام است، گفتاری دارد که چگونگی امور فیما بین مامون و امام، و سر انجام قتل آن گرامی را برای ما بازگو می کند:«احمد بن علی انصاری» می گوید از «ابا صلت» پرسیدم:
چگونه مامون با آنکه به احترام و دوستداری امام تظاهر می کرد و او را ولیعهد خود ساخت، ممکن است به قتل او اقدام کرده باشد؟
«ابا صلت» گفت:مامون چون عظمت و بزرگواری امام را دیده بود اظهار احترام و دوستی می کرد، و او را ولیعهد خود نمود تا به مردم وانمود کند که امام دنیا دوست است، و در چشم مردم سقوط کند، اما چون دید بر زهد و تقوای امام لطمه یی وارد نیامد و مردم از امام چیزی بر خلاف قدس و تقوی ندیدند، و بهمین جهت مقام و فضیلت امام نزد مردم روزافزون شد، مامون از متکلمان شهرهای مختلف افرادی را گرد آورد به امید آنکه یکی از آنان در بحث علمی بر امام غلبه کند و مقام علمی امام نزد دانشمندان شکست بخورد، و آنگاه بوسیله ی آنان نقض امام نزد عامه ی مردم مشهور شود، اما هیچکس از یهودیان و مسیحیان و آتش پرستان و صائبین و برهمنان و ملحدان و دهری مذهبان و نیز هیچ جدل کننده یی از فرقه های مسلمانان با امام سخن نگفت مگر آنکه امام بر او پیروز شد و او را به استدلال خویش معترف ساخت، و چون چنین شد مردم می گفتند: «به خدا سوگند امام برای خلافت اولی و شایسته تر از مامون است» و ماموران مامون این خبرها را برای او بازگو می کردند، و او سخت خشمگین می شد و آتش حسدش زبانه می کشید. و نیز امام علیه السلام از گفتن حق در برابر مامون پروا نداشت، و در بسیاری مواقع چیزهایی که ناخوشایند مامون بود می فرمود، و این نیز موجب شدت خشم مامون و کینه ی او نسبت به امام می شد، و سر انجام چون از حیله های گوناگون خود علیه امام نتیجه نگرفت پنهانی امام را مسموم ساخت.»و نیز «ابا صلت» که خود همراه امام بوده، و در دفن امام نیز شرکت داشته است می گوید در راه بازگشت از مرو به بغداد در طوس مامون امام را با انگور مسموم به قتل رساند.پیکر پاک امام، در همان بقعه یی که هارون قبلا مدفون شده بود، در جلوی قبر هارون بخاک سپرده شد. واقعه ی شهادت امام رضا علیه السلام در روز آخر ماه صفر سال 203هجری بود و در این هنگام امام پنجاه و پنجسال داشت...
درود خدا و پیامبران و پاکان و نیکان بر روح مقدس آن بزرگوار.
سی صفر سالروز شهادت امام رضا(علیه السلام )بر شیعیان تسلیت باد
امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام )روز یازدهم ماه ذیقعده سال 148 هجری در مدینه طیبه چشم به جهان گشود.امام رضا(علیه السلام )در سال 183 هجری پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام )در زندان هارون، در سن سی وپنج سالگی بر مسند امامت تکیه زد.طول دوران امامت امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام )همزمان گشت با خلافت هارون الرشید. پس از او نیز ایشان با دو فرزند هارون امین و مامون معاصر بود; یعنی جمعا به مدت ده سال که شامل سالهای آخر زمامداری هارون و پنج سال حکومت امین و پنج سال هم حکومت مامون. امام رضا(علیه السلام )پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام )، امامت و دعوت خود را آشکار ساخت و بی پروا به رهبری امت پرداخت. جو سیاسی جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود که حتی برخی از صمیمی ترین یاران امام از این صراحت و بی پروایی او بر جانش بیمناک بودند.پس از هارون بر سر خلافت بین امین و مامون اختلاف سختی روی داد. هارون، امین را برای خلافت بعد از خود تعیین کرده بود و از او تعهد گرفته بود که پس از او مامون خلیفه شود و نیز حکمرانی بر ولایت خراسان در زمان خلافت امین به دست مامون باشد ولی امین پس از هارون در سال 194 هجری مامون را از ولیعهدی خود خلع و فرزند خود موسی را نامزد این مقام کرد. بر اثر این امر درگیری خونینی میان امین و مامون رخ داد و امین در 198 هجری کشته شد و مامون به خلافت رسید.مامون پس از آنکه برادرش امین را نابود کرد در شرایط حساسی قرار گرفت زیرا موقعیت او بویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود در میان طرفداران عباسیان که خواستار امین بودند و حکومت مامون را در مرو با مصالح خود منطبق نمی دیدند، سخت متزلزل بود و از سوی دیگر شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مامون محسوب می شد. و نیز ممکن بود ایرانیان هم که به حق شرعی خاندان امیر مؤمنان علی (علیه السلام )معتقد بودند به آنان بپیوندند. مامون که مردی زیرک و مکار بود به فکر افتاد که با طرح واگذاری خلافت یا ولی عهدی به شخصیتی مانند امام رضا(علیه السلام )پایه های لرزان حکومت خود را تثبیت کند. زیرا امیدوار بود که مبادرت به این کار بتواند جلوی شورش علویان را گرفته و موجبات رضایت خاطر آنان را فراهم کند و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت خود نماید. پیداست که تفویض خلافت یا ولایت عهدی به امام فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود.
لذا در سال 200 هجری دستور داد امام رضا(علیه السلام )را از مدینه به مرو بیاورند. در راه شهری نبود که به آن درآیند و مردم آنجا به خدمتش نرسند و از مسائل دینی شان سؤال نکنند. در نیشابور به درخواست علما حدیث سلسلة الذهب را در میان انبوهی از جمیعت برای حاضران بیان کرد و چنان که گفته اند پس از شروع 2400 قلمدان آماده نوشتن آن دیث شد (کلمة لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی)پس از ورود حضرت به مرو، از طرف مامون پیشنهاد خلافت یا ولایت عهدی شد که مورد قبول آن حضرت واقع نشد. مامون تلویحا تهدید به مرگ کرد و بالاخره حضرت اجبارا بدون هیچ شرطی ولایت عهدی را به صورت اسمی پذیرفتند. در یکی از اعیاد اسلامی - عید فطر یا عید قربان - مامون پیام فرستاد که حضرت نماز عید بخوانند. حضرت عذر آوردند اما مامون اصرار ورزید. حضرت فرمودند من برای اقامه نماز عید مانند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و علی (علیه السلام )بیرون خواهم آمد. مامون پذیرفت.بامداد عید پیش از طلوع آفتاب تمام معابر و کوچه ها از مردم مشتاق پر شده بود و حضرت به شیوه رسول الله از منزل بیرون آمد: بدون هیچ گونه تشریفات، با پای برهنه و پیاده و عصایی در دست و عمامه سفیدی در سر; تکبیر گویان. همراهان نیز تکبیر می گفتند. عظمتی بر پا بود چنانکه گویا آسمان و زمین با آن حضرت تکبیر می گفتند. شهر مرو را سراسر گریه و فریاد گرفت. به مامون خبر دادند که اگر امام رضاعلیه السلام این گونه به مصلی بروند فتنه و آشوب بر پا خواهد شد و ما بر جان خود بیمناکیم. مامون پیام فرستاد که: «آقا، شما را به زحمت انداختیم(!) شما باز گردید. همان فرد قبلی نماز گذارد». امام از یاران خود خواستند تا کفش ایشان را بیاورند;امام کفش خود را پوشید، سوار شد و به خانه بازگشت. مامون در سیاست مزورانه خود علیه امام توطئه دیگری نیز اندیشیده بود. او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج می برد، می کوشید با روبرو کردن اندیشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظره علمی و استفاده از دانش امام، شکستی بر آن حضرت وارد آورد تا شاید از این طریق قدری از محبوبیت امام در جامعه بکاهد. ولی آن هم بی نتیجه ماند و در جلسه ای که به این منظور برقرار شده بود، شخصیت امام بیشتر ظاهر شد و مامون منفعل گردید.
سرانجام مامون خواست تا تصمیم خود را در مورد قتل امام عملی سازد، ولی بسیار مزورانه و پنهانی. و چنین بود که آن حضرت را در روز آخر ماه صفر سال 203 هجری ناجوانمردانه به شهادت رساند. عمر شریف آن حضرت در این هنگام 55 سال بود.