SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

​​​​​​

فاطمه مادر علی (علیه السلام) و دختراسد بن هاشم، یعنی دختر عموی شوهر خود ابوطالب بود، و آنها نخستین همسرانی بودند که به هاشم نسبت می رساندند. این بانوی بزرگزاده که افتخار پرستاری از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) را داشت، در روز13 رجب آن سال که درد زائیدن بروی فشار وارد ساخت، آمد و در مقابل کعبه، خانه خدا ایستاد و گفت: پروردگار! تو را به عظمت این خانه و به مقام کسی که آن را بنا کرده است، سوگند می دهم درد زائیدن را بر من آسان گردان!کسانی که ناظر بودند با کمال تعجب دیدند ناگهان ضلع بالای حجر الاسود شکست، و فاطمه همسرابوطالب به درون کعبه رفت و شکاف دیوار بهم آمد.  

موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مکه رسید، و همه منتظر بودند ببینند سرانجام آن ماجرای شگفت انگیز چه خواهد بود.همسر ابوطالب سه روز در خانه کعبه به سر برد. روز چهارم کسانی که پیرامون کعبه گرد آمده بودند دیدند دیوار کعبه از همان جا بار دیگر شکاف برداشت و آن بانوی سرفراز در حالی که نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بیرون آمد.همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: ای مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاک سرشتم بر زنان دیگربرتری داد. زیرا هیچ زنی تا کنون اجازه نداشته است که در خانه خدا وضع حمل کند.ولی خداوند خانه اش را در اختیار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جایگاه مقدس بزایم  سپس به خانه آمد. پیغمبر آینده اسلام که از ماجرا اطلاع یافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نکرده بود. نخستین باری که چشم گشود، لحظه ای بود که پیغمبر ضمن تبریک به زن عمویش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولین نگاه نوزاد هم به روی محمد (صلی الله علیه و آله) بود.پیغمبر صورت نوزاد را بوسید و نام او را «علی » گذارد، و به عمو و زن عمویش مژده داد که نوزاد، آینده ای بس درخشان دارد.

ولادت علی (علیه السلام)

هنگامی که پیغمبر آینده اسلام به سن سی سالگی رسید، حادثه ای بس بزرگ در شهرمکه روی داد که از هرجهت بی نظیر بود، و بیش از هر کس به خاندان آن حضرت مربوط می شد. این حادثه بزرگ ولادت علی (علیه السلام) در خانه کعبه بود که گدشته از عموم دانشمندان شیعه، جمعی از علمای منصف عامه نیز آن را اعتراف دارند.

فاطمه مادر علی (علیه السلام) و دختراسد بن هاشم، یعنی دختر عموی شوهر خود ابوطالب بود، و آنها نخستین همسرانی بودند که به هاشم نسبت می رساندند. این بانوی بزرگزاده که افتخار پرستاری از پیغمبر خدا را داشت، در روز 13 رجب آن سال که درد زائیدن بروی فشار وارد ساخت، آمد و در مقابل کعبه، خانه خدا ایستاد و گفت: پروردگار! تو را به عظمت این خانه و به مقام کسی که آن را بنا کرده است، سوگند می دهم درد زائیدن را بر من آسان گردان!کسانی که ناظر بودند با کمال تعجب دیدند ناگهان ضلع بالای حجر الاسود شکست، و فاطمه همسرابوطالب به درون کعبه رفت و شکاف دیوار بهم آمد. موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مکه رسید، و همه منتظر بودند ببینند سرانجام آن ماجرای شگفت انگیز چه خواهد بود.همسر ابوطالب سه روز در خانه کعبه به سر برد. روز چهارم کسانی که پیرامون کعبه گرد آمده بودند دیدند دیوار کعبه از همان جا بار دیگر شکاف برداشت و آن بانوی سرفراز در حالی که نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بیرون آمد.همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: ای مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاک سرشتم بر زنان دیگر برتری داد. زیرا هیچ زنی تا کنون اجازه نداشته است که در خانه خدا وضع حمل کند.ولی خداوند خانه اش را در اختیار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جایگاه مقدس بزایم سپس به خانه آمد. پیغمبر آینده اسلام که از ماجرا اطلاع یافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نکرده بود. نخستین باری که چشم گشود، لحظه ای بود که پیغمبر ضمن تبریک به زن عمویش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولین نگاه نوزاد هم به روی محمد (صلی الله علیه و آله) بود.پیغمبر صورت نوزاد را بوسید و نام او را «علی» گذارد، و به عمو و زن عمویش مژده داد که نوزاد، آینده ای بس درخشان دارد.

علی (علیه السلام)در دامان پیغمبر تربیت شد

از افتخاراتی که نصیب علی (علیه السلام) شده این است که تربیت وی در دامان رسول خدا انجام شد و از کودکی در کنار ایشان بود،به گونه ای که مورخین نوشته اند این به آن علت بود که قریش دچار خشکسالی و مضیقه سختی شد و ابو طالب مردی عیالوار بود و از نظر مالی نیز در مضیقه و فشار قرار داشت و برادرش عباس بن عبد المطلب مردی ثروتمند بود و وضع مالی خوبی داشت،محمد (صلی الله علیه و آله) که در آن وقت به خاطر ازدواج با خدیجه جدای از ابو طالب زندگی می کرد و ثروت خدیجه نیز در اختیار آن حضرت قرار گرفته بود.به عمویش عباس فرمود:برادرت ابو طالب عیالوار است و خود شاهد این خشکسالی و سختی هستی،بیا نزد او برویم و بار مخارج او را سبک کنیم،بدین ترتیب که من یکی از فرزندانش را برگیرم و تو نیز یکی را.عباس پذیرفت و به اتفاق آن حضرت نزد ابو طالب رفتند و منظور خود را با او در میان گذارده گفتند:ما برای سبک کردن بار سنگین خرجی را که به عهده داری نزد تو آمده ایم و پیشنهاد بردن دو تن از فرزندان او را بیان کردند.ابو طالب روی علاقه ای که به عقیل داشت،اظهار کرد:«اذا ترکتمالی عقیلا فاصنعا ماشئتما»(اگر عقیل را برای من بگذارید هر چه خواهید بکنید،و هر که را خواهید ببرید.)اینجا بود که محمد (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را برگرفت و به نزد خود برد و عباس نیز جعفر رابرداشته و پیش خود برد.بر طبق نقلی علی(علیه السلام)در آن روز شش سال داشت.ناگفته پیداست که این نزدیکی و قرب جوار و انس با محمد (صلی الله علیه و آله) در زندگی،گذشته از افتخار بزرگی که نصیب علی (علیه السلام) کرد چه اندازه در جلب محبت و علاقه محمد (صلی الله علیه و آله) نسبت به آن حضرت مؤثر بود و تا چه حد پیغمبر خدا را نسبت به علی (علیه السلام) علاقه مند ساخت،چنانکه علاقه علی (علیه السلام) را نیز نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) منعکس می سازد.زیرا با توجه به نبوغ ذاتی،هوش،استعداد،درک و رشد فوق العاده علی (علیه السلام) بخوبی روشن است که پیوسته سعی در فرمانبرداری هر چه بهتر و اطاعت بیشتر از رسول خدا که بهترین پدرها برای او محسوب می شده،داشته و از هر فرزند دلسوزی،کارهای آن حضرت را دلسوزانه تر انجام می داد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز با مشاهده کردار و اعمال و ادب او از هر فرزندی بیشتر او را دوست می داشت  ، چون رابطه عموزادگی را نیز بدان ضمیمه کنیم،آن هم زاده عمویی همچون ابو طالب که گذشته از آنکه تنها عموی پدر و مادری آن حضرت بود،سالهای متمادی نیز سرپرستی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به عهده داشته و کمال محبت را نسبت به آن حضرت انجام داده و اکنون رسول خدا(صلی الله علیه و آله)  می خواهد با نگهداری و تربیت فرزندش محبتهای او را تلافی نماید،آن وقت است که می توانیم تا حدی شدت علاقه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام)را نسبت به یکدیگر بفهمیم و از پیوند محبت محکمی که میان آن دو بزرگوار برقرار شده بود

زندگی در خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله)

هنگامی که مادر حضرت علی (علیه السلام) نوزاد را خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله)  آورد با علاقه شدید آن حضرت نسبت به کودک روبرو شد. پیامبر از وی خواست که گهواره حضرت علی(علیه السلام)  را در کنار رختخواب او قرار دهد از این جهت، زندگانی امام(علیه السلام)  از روزهای نخست با لطف خاص پیامبر(صلی الله علیه و آله)  توام شد. نه تنها پیامبر گهواره حضرت علی(علیه السلام)  را در موقع خواب حرکت می داد، بلکه در مواقعی از روز بدن او را می شست وشیر در کام او می ریخت، ودر موقع بیداری با او با کمال ملاطفت سخن می گفت.گاهی او را به سینه می فشرد ومی گفت:این کودک برادر من است ودر آینده ولی ویاور ووصی وهمسر دختر من خواهد بود.به سبب علاقه ای که به حضرت علی(علیه السلام)  داشت هیچ گاه از او جدا نمی شد وهر موقع از مکه برای عبادت به خارج شهر می رفت حضرت علی (علیه السلام) را همچون برادر کوچک یا فرزند دلبندی همراه خود می برد.هدف از این مراقبتها این بود که دومین ضلع مثلث شخصیت حضرت علی (علیه السلام) ، که همان تربیت است، به وسیله او شکل گیرد وهیچ کس جز پیامبر در این شکل گیری مؤثر نباشد.امیر مؤمنان(علیه السلام)  در سخنان خود خدمات ارزنده پیامبر (صلی الله علیه و آله)   را یاد کرده، می فرماید:و قد علمتم موضعی من رسول الله (صلی الله علیه و آله)  بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه. شماای یاران پیامبر، از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  ومقام (احترام)مخصوصی که نزد آن حضرت داشتم کاملا آگاه هستید ومی دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام; هنگامی که نوزاد بودم مرا به سینه خود می گرفت ودر کنار بستر خود از من حمایت می کرد ودست بر بدن من می مالید، ومن بوی خوش او را استشمام می کردم، و او غذا در دهان من می گذاشت.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  حضرت علی (علیه السلام)  را به خانه خود می برد از آنجا که خدا می خواهد ولی بزرگ دین او در خانه پیامبر بزرگ شود وتحت تربیت رسول خدا قرار گیرد، توجه پیامبر را به این کار معطوف می دارد.مورخان اسلامی می نویسند:خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد.ابوطالب، عموی پیامبر، با عایله وهزینه سنگینی روبرو بود. پیامبر با عموی دیگر خود، عباس، که ثروت ومکنت مالی او بیش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق کردند که هرکدام یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهای قحطی گشایشی در کار ابوطالب پدید آید. از این جهت عباس، جعفر را وپیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  حضرت علی(علیه السلام)   را به خانه خود بردند.این بار که امیر مؤمنان به طور کامل در اختیار پیامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضایل انسانی او بهره های بسیار برد وموفق شد تحت رهبری پیامبر به عالیترین مدارج کمال خود برسد. امام -علیه السلام در سخنان خود به چنین ایام ومراقبت های خاص پیامبر اشاره کرده، می فرماید:ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما ویامرنی بالاقتداء بهمن به سان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود در پی پیامبر می رفتم; هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد ودستور می داد که ازآن پیروی کنم.

حضرت علی ع در غار حراء

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش ازآنکه مبعوث به رسالت شود، همه ساله یک ماه تمام را در غار حرا به عبادت می پرداخت ودر پایان ماه از کوه سرازیر می شد ویکسره به مسجد الحرام می رفت وهفت بار خانه خدا را طواف می کرد وسپس به منزل خود باز می گشت.در اینجا این سؤال پیش می آید که با عنایت شدیدی که پیامبر نسبت به حضرت علی(علیه السلام)  داشت آیا او را همراه خود به آن محل عجیب عبادت ونیایش می برد یا او را در این مدت ترک می گفت؟قراین نشان می دهد از هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را به خانه خود برد هرگز روزی او را ترک نگفت.مورخان می نویسند:علی آنچنان با پیامبر همراه بود که هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد وبه کوه وبیابان می رفت او را همراه خود می برد.ابن ابی الحدید می گوید:احادیث صحیح حاکی است که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت علی در کنار حضرتش بود.آن روز از روزهای همان ماه بود که پیامبر برای عبادت به کوه حرا رفته بود.امیر مؤمنان، خود در این باره می فرماید:«ولقد کان یجاور فی کل سنة بحراء فاراه ولا یراه غیری»پیامبر هر سال در کوه حرا به عبادت می پرداخت وجز من کسی او را نمی دید.این جمله اگر چه می تواند ناظر به مجاورت پیامبر در حرا در دوران پس از رسالت باشد ولی قراین گذشته واینکه مجاورت پیامبر در حرا غالبا قبل از رسالت بوده است تایید می کند که این جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است.طهارت نفسانی حضرت علی (علیه السلام) وپرورش پیگیر پیامبر از او سبب شد که در همان دوران کودکی، با قلب حساس ودیده نافذ وگوش شنوای خود، چیزهایی را ببیند واصواتی را بشنود که برای مردم عادی دیدن وشنیدن آنها ممکن نیست; چنانکه امام، خود در این زمینه می فرماید:«اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة»من در همان دوران کودکی، به هنگامی که در حرا کنار پیامبر بودم، نور وحی ورسالت را که به سوی پیامبر سرازیر بود می دیدم وبوی پاک نبوت را از او استشمام می کردم.امام صادق (علیه السلام) می فرماید:امیر مؤمنان پیش از بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)  نور رسالت وصدای فرشته وحی را می شنید.در لحظه بزرگ وشگفت تلقی وحی پیامبر به حضرت علی(علیه السلام)  فرمود:اگر من خاتم پیامبران نبودم پس از من تو شایستگی مقام نبوت را داشتی، ولی تو وصی ووارث من هستی، تو سرور اوصیا وپیشوای متقیانیامیر مؤمنان در باره شنیدن صداهای غیبی در دوران کودکی چنین می فرماید:هنگام نزول وحی بر پیامبر صدای ناله ای به گوش من رسید; به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است وعلت ناله اش این است که پس از بعثت من از اینکه در روی زمین مورد پرستش واقع شود نومید شد. سپس پیامبر رو به حضرت علی کرد وگفت:«انک تسمع ما اسمع و تری ما اری، الا انک لست بنبی و لکنک لوزیر»تو آنچه را که من می شنوم ومی بینم می شنوی ومی بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر ویاور من هستی.

 

1-علی(علیه السلام) پرورش یافته مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است

الف: دوران طفولیت امام (علیه السلام)

هنگامی که امام(علیه السلام) نوزاد بود، پیامبر گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار می داد; حتی گاهی بدن او را می شست و در مواقعی شیر در کام او می ریخت و او را به سینه می فشرد.امام(علیه السلام) خود در این باره چنین می فرماید:«و قد علمتم موضعی من رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) بالقرابة القریبة، والمنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره، و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه»شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندی ام با او چه در نسبت است. آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می خوابانید چنان که تنم را به تن خویش می سود و بوی خوش خود را به من می بویانید. و گاه بود که چیزی را می جوید، سپس آن را به من می خوراند.

ب : دوران نوجوانی امام(علیه السلام)

در سال خشکسالی مکه، ابوطالب که بزرگ قریش بود به جهت زیادی عایله خود - و شاید رسیدگی به امور دیگران - با مشکل اقتصادی شدیدی مواجه شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از این فرصت استفاده کرد و برای مساعدت به ابوطالب و به همراه عمویش عباس، کفالت دو تن از پسران او را متقبل شدند. در نتیجه جعفر به کفالت عباس و امام(علیه السلام)که کوچکترین پسر خانواده بود، به کفالت پیامبر اکرم درآمدند و بدین وسیله، حضرت که هنوز سنین کودکی خود را می گذرانید، به طور کامل تحت تربیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت.امام(علیه السلام)در این باره می فرماید:«لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به»من همچون فرزندی که همواره همراه مادر است، همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت می کردم و او هر روز نکته تازه ای را از اخلاق نیک برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا کنم.

ج - امام(علیه السلام)هنگام بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت در این وقت حدود ده سال داشتند، اما شخصیت ذاتی آن بزرگوار و تاثیرات تربیتی مکتب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به جایی رسانده بود که خود می فرمایند:«لقد کان(ص) یجاور فی کل سنة بحراء فاراه، و لایراه غیری ... اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة»پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مدتی از سال مجاور کوه حراء می شد، پس تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید. من نور وحی و رسالت را می دیدم و نسیم نبوت را استشمام می کردم.

2- ایمان امام (علیه السلام)

الف : اول کسی که ایمان آورد امام(علیه السلام)است

بعد از آن که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  به رسالت مبعوث شد، اول کسی که ایمان آورد امام(علیه السلام)بود.

چنانکه فرموده است: «والله لانا اول من صدقه»به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که وی را تصدیق کردم.یا فرموده است:«انی ولدت علی الفطرة و سبقت الی الایمان»من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان از همه پیش قدم تر بوده ام.ابن ابی الحدید معتزلی - از بزرگان اهل سنت - دلایل زیادی بر اینکه اول کسی که به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)   ایمان آورد امام علی(علیه السلام)است اقامه می کند و اشکالاتی را که به این ادعا وارد کرده اند جواب می دهد.

ب : ایمان امام (علیه السلام)توام با یقین بود

حضرت می فرمایند: «انی لعلی یقین من ربی و غیر شبهة من دینی»من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شک و تردید نیستم!و یا فرموده است: «ما سککت فی الحق مذ اریته» من از زمانی که حق را یافته ام، در آن تردید نکرده ام.

3- امام(علیه السلام)معیار هدایت و راه نجات است

امامی که با حق است و حق هم با اوست: «علی مع الحق والحق مع علی» کسی که قرآن ناطق است.

پس چراغ هدایت و راه نجات نیز هست.می فرماید: «انما مثلی بینکم کمثل السراج فی الظلمة، یستضی ء بها من ولجها»من در میان شما همچون چراغی در تاریکی هستم; هر کس به سوی آن چراغ روی آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهره مند می گردد.امام(علیه السلام)چراغ هدایتی است که هیچ گاه کسی را گمراه نمی کند.«لا ضللت و لا ضل بی»هرگز گمراه نبوده ام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشد.

4- امام(علیه السلام)مطیع خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)   بود

یکی از ویژگی های امامان(علیهم السلام)اطاعت از پروردگار متعال است و امام علی(علیه السلام)نیز در این ویژگی سرآمد می باشد. حضرت می فرمایند:«انی لم ارد علی الله و لا علی رسوله ساعة قط و لقد وآسیته بنفسی»من حتی یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)    برنخاسته ام.آری، ایشان خود را در مقابل پیامبر اکرم مطیع محض می دانست. چنانکه به مناسبتی کسی به ایشان عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین فنبی انت؟ قال: ویلک، انما انا عبد من عبید محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)   

ای امیرمؤمنان پس تو پیامبر هستی؟ فرمود: وای بر تو! من بنده ای از بندگان پیامبر اکرم(محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)   ) هستم!

بعد

5-موقعیت علمی امام (علیه السلام)

الف: از محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)    کمال استفاده را برد.

حضرت که از طفولیت تا واپسین لحظات عمر پیامبر ملازم ایشان بود، بیشترین بهره علمی را از مکتب عالی نبوت برد. امام(علیه السلام)می فرمایند: «لیس کل اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)    من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی الطاری فیساله(ع) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شیی ء و الا سالته عنه و حفظته»

این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)    از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عده ای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم.

ابن ابی الحدید در شرح این فراز از بیانات امام می نویسد:«واعلم ان امیرالمؤمنین(ع) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(ص) لایطلع احد من الناس علی ما یدور بینهما و کان کثیر السؤال للنبی(ص) عن معانی القرآن و عن معانی کلامه(ص) و اذا لم یسال ابتداءه النبی(ص) بالتعلیم والتثقیف و لم تکن احد من اصحاب النبی(ص) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یساله و هم الذین یحبون ان یجی ء الاعرابی او الطاری فیساله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمة فی النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانی اما بعبادة او دنیا، و منهم المقلد یری ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانی ء الذی لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الی الامر الخاص بعلی(ع) ذکاؤه و فطنته و طهارة طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المؤیر موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر علی اتم مایمکن، فلذلک کان علی(ع) کما قال الحسن البصری. ربانی هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسمیه الفلاسفة امام الائمة و حکیم العرب»

بدان که امیرمؤمنان نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)     ویژگی هایی داشت که دیگر صحابه آن ویژگی ها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتی داشت که هیچ کس نمی دانست در آن لحظات بین آن دو چه می گذرد. از معانی قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش می پرسید، اگر او سؤال نمی کرد، پیامبر خود او را تعلیم می داد و آگاه می ساخت; در حالی که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:

1-گروهی که خود از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)      سؤال نمی کردند، ولی دوست داشتند کسی بیاید از پیامبر چیزی بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.

2- گروهی از فهم ناچیزی برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتی کم داشتند.

3- گروهی نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.

4- گروهی دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سؤال می دانستند.

5- بعضی نیز برای دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در یادگیری دقایق و مشکلات آن صرف کنند.اما امام(علیه السلام)که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگی و قبول معارف الهی را داشت، به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)      بهره گرفت.

ب ) دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)      در حق امام نسبت به علم و آگاهی او.

امام(علیه السلام)می فرماید: «... علم علمه الله نبیه فعلمنیه، و دعالی بان یعیه صدری و تضطم علیه جوانحی »

علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم کرد و او نیز به من آموخت و برایم دعا کرد که خدا آن را در سینه ام جای دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.

ج) گستره علم امام (علیه السلام)

از آن جایی که امام(علیه السلام)از دو منبع لایزال قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)      بهره گرفته و مشمول دعای خاص پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)      قرار گرفته بود، از گستردگی علمی فوق العاده ای برخوردار بود.چنان که فرمود: «ایها الناس، سلونی قبل ان تفقدونی، فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض»ای مردم، پیش از آن که مرا نیابید آنچه می خواهید بپرسید، زیرا من به راه های آسمان از راه های زمین آشناترم!ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:«اجمع الناس کلهم علی انه لم یقل احد من الصحابة و لا احد من العلماء (سلونی) غیر علی بن ابیطالب»همه مردم اتفاق دارند که هیچ کدام از صحابه پیامبر و هم چنین از دانشمندان چنین ادعای (سلونی قبل ان تفقدونی) نکردند، غیر از علی بن ابی طالب!امام(علیه السلام)در جای دیگر فرموده اند: «فو الذی نفسی بیده لاتسالونی عن شیی ء فیما بینکم و بین الساعة، و لا عن فئة تهدی مئة و تضل مئة الا انباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ رکابها و محط رحالها»سوگند به کسی که جانم در دست قدرت او است ممکن نیست از آنچه بین امروز تا قیامت واقع می شود یا درباره گروهی که صد نفر را هدایت و یا صد نفر را گمراه کنند از من پرستش کنید جز آنکه از دعوت کننده و رهبر و آن کسی که زمام این گروه را به دست دارد و جایگاه خیمه و خرگاه و محل اجتماع آنها شما را آگاه می سازم!

امام(علیه السلام)عامل به علم بود:

امام می فرماید: «ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا واتناهی قبلکم عنها»ای مردم، به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر این که پیش از شما خودم به آن عمل می کنم و شما را از معصیتی نهی نمی کنم، مگر اینکه خودم پیش از شما (از آن) کناره گیری می کنم.

د) کمبود ظرفیت ها برای استفاده از علم امام(علیه السلام)

علیرغم این گستره بی نهایت علمی، امام(علیه السلام)به خاطر شرایط نامساعد آن روزگار، فرصت تعلیم این علوم را به جامعه نیافت. عواملی مانع کسب فیض از محضر امام(علیه السلام)شد از جمله:

1- نبود افراد شایسته.

امام(علیه السلام)خطاب به کمیل بن زیاد فرمود:«ها ان هاهنا لعلما جما (و اشار بیده الی صدره) لو اصبت له حملة! بلی اصبت لقنا غیر مامون علیه»(بدان) در اینجا علم فراوانی است. (با دستش اشاره به سینه مبارکش کرد) اگر افراد لایقی می یافتم به آنها تعلیم می دادم. آری تنها کسی را می یابم که زود درک می کند، ولی قابل اطمینان نیست.

2- نبود ظرفیت مناسب در افراد

امام(علیه السلام)چنین فرموده اند:

«والله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فی برسول الله(ص) الا و انی مقضیه الی الخاصة ممن یؤمن ذلک منه»به خدا سوگند، اگر بخواهم، می توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شؤون زندگی اش آگاه سازم، ولی از آن می ترسم که این کار موجب کافر شدن شما به پیامبر گردد (درباره ام غلو کنید)آگاه باشید من این اسرار را به خاصانی که مورد اطمینان هستند خواهم سپرد.

6- امام(علیه السلام)شریک غم و همراه سختی های مردم

امام(علیه السلام)در نامه ای که خطاب به «عثمان بن حنیف » فرماندار بصره نوشته اند فرموده اند: «ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش»

آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم! اما با آنان در سختی های روزگار شرکت نکنم؟ و پیشوا و مقتدای آنان در تلخی های زندگی شان نباشم؟

7-امام (علیه السلام)و ساده زیستی

عثمان بن حنیف، در بصره به مهمانی یکی از سرمایه داران شهر رفته و بر سر سفره او نشسته بود. امام بعد از شنیدن این خبر در نامه ای، ضمن توبیخ او، شیوه خود را نیز بیان کرد وفرمود: «الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا و لا حزت من ارضها شبرا، و لا اخذت منه الا کقوت آتان دبرة»

به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام. و از غنایم و ثروت های آن مالی ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه ام بدلی مهیا نیساخته ام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی بهره نبرده ام.

8- سیاست امام(علیه السلام)

امام(علیه السلام)در هیچ شرایطی حاضر به عدول از مبانی قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نشدند، حتی زمانی که به خلافت رسیدند، علیرغم اینکه بعضی دوستان حضرت توصیه هایی - که در ظاهر با حسن نیت و در نظر گرفتن مصالح امام و حکومت همراه بود - به ایشان می نمودند، اما آن بزرگوار از هر گونه مصلحت اندیشی و ظاهرنگری پرهیز می کردندو در جواب این قبیل پیشنهادات می فرمودند:«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه، والله لا اطور به ما سمر سمیر. و ما ام نجم فی السماء نجما»  آیا به من دستور می دهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق کسانی که بر آنها حکومت می کنم استمداد جویم. به خدا سوگند تا عمر من باقی است و تا شب و روز برقراراندو ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد!ابن ابی الحدید می گوید:«سیاست امام (علیه السلام)در واقع همان سیاست پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بوده است.» سپس وجوه تشابه سیاست امام(علیه السلام)با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را ذکر می کند; در ادامه نیز میان سیاست خلیفه دوم و امام(علیه السلام)مقایسه می کند و سیاست امام(علیه السلام) را از هر جهت مقدم بر سیاست عمر می داند.»

امام (علیه السلام)خود نیز نسبت به سیاست معاویه می فرماید:«والله ما معاویة بادهی منی، ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة»سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست; اما او نیرنگ می زند و مرتکب انواع گناهان می شود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر!ابن ابی الحدید می گوید:«کان علی لایستعمل فی حربه الا ما وافق الکتاب والسنة و کان (معاویة) یستعمل خلاف الکتاب والسنة و یستعمل جمیع المکاید حلالها و حرامها»امام(علیه السلام)در جنگ ها از چیزهایی که با کتاب و سنت پیامبر موافق نبود استفاده نمی کرد، ولی معاویه علاوه بر اینکه از امور مخالف قرآن و سنت بهره می گرفت، تمام مکر و حیله ها را خواه حلال یا حرام به کار می بست.

 

9- شجاعت امام (علیه السلام)

امام(علیه السلام)در تمام عمر شریف خود از شجاعت فوق العاده ای برخوردار بودند. ایشان درباره نوجوانی خود می فرماید:«انا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة و مضر»من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.امام(علیه السلام)در جای دیگر می فرماید: آن ویژگی که در جوانی داشتم، در سن کهولت به همان صورت باقی است:«اما والله ان کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذافیرها: ما عجزت (ضعفت) و لا جبنت (وهنت) و ان مسیری هذا لمثلها فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه»به خدا سوگند، من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروی وامی داشتم تا باطل به کلی عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت; در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نیز به دنبال همان راه می روم و پرده باطل را می شکافم تا حق از درون آن خارج گردد.

در جواب نامه معاویه نیز می فرماید:«انا ابوحسن قاتل جدک و اخیک و خالک شدخا یوم بدر و ذلک السیف معی و بذلک القلب القی عدوی»من ابوالحسن، درهم کوبنده جد و برادر و دایی تو در روز بدرم اکنون همان شمشیر با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو می شوم!

10- شخصیت منحصر به فرد امام در نگاه دیگران

الف. امام حسن مجتبی(علیه السلام)پس از شهادت امام(علیه السلام)فرمود:«الا انه قد مضی فی هذه اللیلة رجل لم یدرکه الاولون و لن یری مثله الآخرون»امشب مردی درگذشت که پیشینیان به حقیقت او نرسیدند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید.

ب. تعقاع بن زراره درباره امام گفت:«رضوان الله علیک یا امیرالمؤمنین فوالله لقد کانت حیاتک مفتاح خیر ولو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم ولکنهم غمطوا النعمة و آثروا الدنیا علی الآخرة»رضوان خدا بر تو باد ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند زندگی ات کلید هر خیر بود و اگر مردم تو را می پذیرفتنتد، از بالای سر وزیر پای خود می خوردند ونعمت خدا آنان را فرا می گرفت; لکن اینان نعمت را ناسپاسی کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند.آری، امام(علیه السلام)شخصیتی است که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید. شخصیتی که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) همتا و همانندی نداشت، دارای خصوصیات و ویژگی های منحصر به فردی می بود و وجود مبارکش مجموعه ای از اضداد می نمود.«جمعت فی صفاتک الاضداد فلهذا عزت لک الافداد زاهد حاکم حلیم شجاع فاتک نامیک فقیر جواد»برای تو صفات گوناگون گرد آمده است و از این رو برای تو همتایی نمی توان یافت: تو انسانی وارسته، سیاستمدار، بردبار، شجاع، عابد، جری ء، تهیدست، سخاوتمند و ایثارگر هستی!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی