SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

۲۲ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سید سالار شهیدان، امام حسین(ع) تسلیت باد.  | پردیس فاطمه الزهرا(س) اهواز

چهار هزار نفر تیرانداز او را احاطه کردندو بین او و بین خیام حَرَمش جدائی انداختند. حضرت سید الشّهداء علیه السّلام فریاد زدند:

یا شِیعَه ءَالِ أَبِی سُفْیانَ! إنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دِینٌ وَکنْتُمْ لَاتَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَکونُوا أَحْرَارًا فِی دُنْیاکمْ! وَارْجِعُوا إلَی أَحْسَابِکمْ إنْ کنْتُمْ عُرْبًا کمَا تَزْعُمُونَ!

«ای شیعیان و پیروان آل أبی سفیان! اگر برای شما دینی نیست، و رویه شما اینست که از معاد نیز نمی ترسید؛ پس در زندگانی دنیای خود از آزادگان باشید! و اگر همچنانکه می پندارید، از طائفه عرب هستید، به حَسَب های خود برگردید (و از اعمال ناجوانمردانه احتراز کنید».

شمر، حضرت را صدا زد که: «چه می گوئی ای پسر فاطمه؟!»

حضرت فرمود: «من با شما در جنگ هستم! بر زن ها مؤاخذه ای نیست؛ و تا وقتیکه زنده ام، این لشکریان یاغی و متعدّی خود را از دستبرد به حرم من بازدارید!»

لعنت خداوند بر همه مستکبران و ستمکاران عالم :: SMMS

قالَ اقْصِدونی بِنَفْسی وَاتْرُکوا حَرَمی قَدْ حانَ حینی وَقَدْ لاحَتْ لَوآئِحُهُ

فرمود: «حَرَم مرا رها کنید و سراغ من بشخصه بیائید! و اینک زمان شهادت من نزدیک شده و آثار و علائم آن پدیدار گشته است.»

مه جانبازی خون خدا شد

(ولی من آن خدایی است که کتاب فرود آورده و هم او، ولی شایستگان است ) راوی گوید با گریه خواهرش خطبه قطع شد و امام،  حضرت عباس و پسرش علی اکبر را نزد ایشان فرستاد و ایشان را خاموش کردند و سپس بقیه خطبه را با درود بر پیغمبر و پیامبران ادامه داد (اما بعد، بنگرید من از چه خاندانم و به خود آئید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید، برای شما آیا کشتن من رواست؟ و حرمت من برای شما، زیر پا شدنی است؟ آیا من پسر پیغمبر شما نیستم پسر وصی و عموزاده شما نیستم.

راز‌هایی که امام حسین (ع) در روز عاشورا برملا کردند+فیلم

خطبه حضرت در روز عاشورا در مذمّت اهل کوفه، تبرّی جستن از مذلّت و نفرین بر کوفیان

ابن طاووس خطبه غرّاء زیر را از حضرت سیدالشّهداء علیه السّلام در روز عاشورا روایت کرده است. بدین مضمون که:قالَ الرّاوی: وَرَکبَ أصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَهُ، فَبَعَثَ الْحُسَینُ علیه السلام بُرَیرَ بْنَ خُضَیرٍ فَوَعَظَهُمْ فَلَمْ یسْتَمِعوا، وَذَکرَهُمْ فَلَمْ ینْتَفِعوا.فَرَکبَ الْحُسَینُ علیه السلام ناقَتَهُ وَقیلَ فَرَسَهُ- فَاسْتَنْصَتَهُمْ فَأنْصَتوا. فَحَمِدَاللَهَ، وَ أثْنَی عَلَیهِ، وَذَکرَهُ بِما هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی الْمَلَئِکه وَالانْبِیآءِ وَالرُّسُلِ، وَأبْلَغَ فی الْمَقالِ؛ ثُمَّ قالَ:تَبًّا لَکمْ أَیتُهَا الْجَمَاعَه وَتَرَحًا! حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَالِهِینَ، فَأَصْرَخْنَاکمْ مُوجِفِینَ؛ سَلَلْتُمْ عَلَینَا سَیفًا لَنَا فِی أَیمَانِکمْ! وَحَشَشْتُمْ عَلَینَا نَارًا اقْتَدَحْنَاهَا عَلَی عَدُوِّنَا وَعَدُوِّکمْ! فَأَصْبَحْتُمْ إلْبًا لِاعْدَآئِکمْ عَلَی أَوْلِیآئِکمْ بِغَیرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیکمْ، وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَکمْ فِیهِمْ!فَهَلَّا- لَکمُ الْوَیلَاتُ- تَرَکتُمُونَا؛ وَ السَّیفُ مَشِیمٌ، وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ، وَ الرَّأْی لَمَّا یسْتَحْصَفْ!؟ وَ لکنْ أَسْرَعْتُمْ إلَیهَا کطَیرَه الدَّبَی! وَتَدَاعَیتُمْ إلَیهَا کتَهَافُتِ الْفَرَاشِ!فَسُحْقًا لَکمْ یا عَبِیدَ الامَّه! وَشُذَّاذَ الاحْزَابِ! وَنَبَذَه الْکتَابِ! وَمُحَرِّفِی الْکلِمِ! وَ عُصْبَه الاثَامِ! وَنَفَثَه الشَّیطَانِ! وَمُطْفِی السُّنَنِ! أَهَؤُلآءِ تَعْضُدُونَ؟! وَعَنَّا تَتَخَاذَلُونَ؟!أَجَلْ وَاللَهِ غَدْرٌ فِیکمْ قَدِیمٌ! وَشَجَتْ إلَیهِ أُصُولُکم! وَتَأَزَّرَتْ عَلَیهِ فُرُوعُکم! فَکنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجًا لِلنَّاظِرِ! وَأُکلَه لِلْغَاصِبِ!أَلَا وَإنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه.یأْبَی اللَهُ ذَلِک لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ، وَحُجُورٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ، وَأُنُوفٌ حَمِیه، وَنُفُوسٌ أَبِیه؛ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَه اللِئَامِ عَلَی مَصَارعِ الْکرَامِ.أَلَا وَإنِّی زَاحِفٌ بِهَذِهِ الاسْرَه مَعَ قِلَّه الْعَدَدِ، وَخَذْلَه النَّاصِرِ. ثُمَّ أَوْصَلَ کلَامَهُ بِأَبْیاتِ فَرْوَه بْنِ مُسَیک الْمُرَادِی:

امام سجاد (علیه السلام )از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:

«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء»

من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم »

امام زین العابدین(علیه السلام ) همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام (علیه السلام )به مؤذن دستور اذان داد.

مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله (صلی الله علیه وآله )رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد(صلی الله علیه وآله )که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر(صلی الله علیه وآله )جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبر(صلی الله علیه وآله )جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

بازتاب خطبه امام سجاد (علیه السلام )

سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجاد(علیه السلام )و زیبب کبری (علیها السلام )چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.

مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟»

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجاد(علیه السلام )از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین (علیه السلام ).» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله )هستند. حسین (علیه السلام )کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله (صلی الله علیه وآله )است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید»!

در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد (علیه السلام) پس از تحمل شکنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) ، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب (علیه السلام) چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.

کوفیان که پیرو علی (علیه السلام) بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می گوید:

«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله (صلی الله علیه وآله) وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت (علیه السلام) را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین (علیه السلام) که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:

خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!

علی بن الحسین (علیه السلام) لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.

وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام (علیه السلام) فرمود:

همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.

علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟

پیرمرد گفت: آری.

علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید».

اشعار مصیبت اهل بیت (ع) در مجلس یزید (لعنت الله علیه)

1-در کوفه

اولین برخورد امام سجاد (علیه السلام) با ابن زیاد در کوفه، هنگامی بود که عبیدالله در آنجا مجلسی را آراستند و اسرای کربلا را در آن مجلس وارد کردند . بعد از سخنانی که بین حضرت زینب (علیها السلام) و ابن زیاد رد و بدل شد، یک دفعه چشم عبیدالله به حضرت سجاد (علیه السلام) افتاد . پرسید: این کیست؟ گفتند: علی بن الحسین است . گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام زین العابدین فرمود: من برادری داشتم که نام او نیز علی بن الحسین بود که مردم او را کشتند . ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت . امام (علیه السلام) فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها» ; «خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها و نیز آن را که نمرده است، در خوابش می گیرد .»

آن ملعون گفت: تو جرات می کنی جواب مرا بدهی؟ ببرید گردنش را بزنید .حضرت زینب (علیها السلام)  تا سخن ابن زیاد را شنید، چنین گفت: ای ابن زیاد! تو احدی از مردان ما را باقی نگذاشته ای! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم بکش!سپس خود را به امام سجاد (علیه السلام) رسانید و گفت: ای پسر زیاد! خون هایی که از ما ریختی، بس نیست؟! و دست به گردن برادرزاده اش انداخت و گفت: به خدا قسم! از او جدا نمی شوم مگر اینکه در کنار هم کشته شویم .عبیدالله لحظاتی به آنها نگریست; سپس گفت: عجب! علاقه و محبت خویشاوندی را ببین! به خدا سوگند! متوجه شدم که زینب می خواهد با او کشته شود . رهایش کنید همان بیماری; علی بن الحسین را بس است .امام سجاد (علیه السلام) به عمه اش گفت: عمه جان! آرام باش تا جوابش را بدهم . آنگاه خطاب به ابن زیاد فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید می کنی؟ آیا نمی دانی که کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت و بزرگواری ما است؟

پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)در روز دهم محرم سال 61 هـ .ق اهل بیت (علیهم السلام)و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. در بامداد دوازدهم محرم خاندان رسول اسلام (صلی الله علیه و آله ) به رهبری زینب کبری (علیها السلام)و امام زین العابدین (علیه السلام)از کربلا بطرف کوفه حرکت کردند. پس از ورود به کوفه، و خوشحالی درباریان و ابن زیاد و گرفتن مراسمی به خاطره پیروزی، به طرف شام، محل استقرار یزید حرکت نمودند. وقتی سر حسین (علیه السلام)و یارانش و اسراء در مقابل یزید حاضر شدند، تشریفات درباری به همان فراوانی بارگاه ابن زیاد انجام شد. «زحر بن قیس که کاروان را به عنوان نماینده ابن زیاد هدایت می کرد سخنرانی طولانی ایراد کرد و در آن به شرح چگونگی شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش پرداخت.» سپس از میان مردم، بعضی ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض کردند و یزید ساکت و جوابی نداد. وقتی بزرگان و سران اهل شام که یزید به مناسبت پیروزی خود، دعوت کرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهای مقدس را نیز به مجلس آوردند. پس از درخواست مرد سرخ پوستی از اهل شام برای کنیزی گرفتن فاطمه دختر حسین از یزید، و جلوگیری زینب (علیها السلام)از این کار و گفتگوهای تند بین یزید و ایشان و زدن چوب خیزران بر لبهای مبارک امام (علیه السلام)بود که حضرت زینب (علیها السلام)برخاست و خطبة‌ آتشینی ایراد کردند.

سوگواری و اندوه در روز عاشورا :: از جنس خاک

حضرت سید الشّهداء علیه السّلام روز تاسوعا نزدیک غروب آفتاب اصحاب خود را جمع نمودند. و حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السّلام می فرماید: من نزدیک رفتم تا ببینم به آنها چه می گوید؛ و من در آن وقت مریض بودم. پس شنیدم که پدرم به اصحاب خود چنین فرمود:

أُثْنِی عَلَی اللَهِ أَحْسَنَ الثَّنَآءِ. وَأَحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّآءِ والضَّرَّآءِ.اللَهُمَّ إنِّی أَحْمَدُک عَلَی أَنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّه، وَعَلَّمْتَنَا الْقُرْءَانَ؛ وَفَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ.أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ.أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا

«ثنا و ستایش خداوند را بجا می آورم به بهترین ستایش، و او را در دو حال مسرّت و خوشی و گرفتاری حمد می کنم.بار پروردگارا! من حقّاً حمد و سپاس تو را بجای می آورم که ما را به نبوّت بزرگوار و مکرّم داشتی! و قرآن را به ما تعلیم کردی! و در دین، ما را فقیه و دانا نمودی!امّا بعد، من حقّاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و نه اهل بیتی نیکوکارتر و با صِله و پیوندتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم؛ پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزائی پاداش دهد!آگاه باشید که من در رفتن به شما اذن و اجازه دادم؛ پس همگی بروید که عقد بیعت را از شما بگسستم و نسبت به خود، بر شما عهده و ذِمامی ندارم.اینک شب در رسیده است و پوشش آن شما را در بر گرفته است؛ آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرّق شوید!»برادران، و فرزندان، و پسران برادر، و پسران عبدالله بن جعفر، و مسلم بن عَوسجه، و زهیر بن القَین، و جماعتی دیگر از اصحاب برخاستند و هر یک با زبانی اعتذار آمیز گفتند که: ما بعد از تو باقی نباشیم! و خداوند ما را پس از تو زنده نگذارد! ابداً ابداً چنین کاری نخواهیم کرد؛ بلکه آرزو داشتیم چندین جان داشتیم و همه را در راه تو فدا می کردیم!

یاران خورشید- قیس بن مسهر صیداوی

قیس بن مسهر

«قیس بن مسهر» فرزند «خالد بن جندب» پسر «منقذ بن عمرو» از قبیله «صیدا» بود که همان بنی اسد میباشد. قیس مردی شجاع، شریف و خالص در محبت به اهلبیت (علیهم السلام)بوده است.

 

مسلم بن عقیل 
  
 
شرایط سیاسی، فرهنگی حاکم بر جامعه مسلمین در سال 61 هجرت 


  شرایط سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه آن دوران را باید بررسی کرد، بخشی از زندگی مسلم مربوط به دوران زندگی امیر المومنین(علیه السلام) است که در جنگ صفین همراه با امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) در جناح راست لشکر امام علی(علیه السلام) بوده اند و این مطلب در تاریخ ثبت شده است

امیرمؤمنان (علیه السلام )در سال چهلم هجری از جهان خاکی به عالم ملکوت رخت برکشید و حدود ده سال، امامت و رهبری امت بر عهده امام حسن مجتبی (علیه السلام )بود . سبط اکبر رسول خدا نیز در سال پنجاهم به دست دشمن مسموم شد و راهی جنان الهی گردید و پرچم امامت در دست حسین بن علی (علیهما السلام )قرار گرفت و از امامت تا قیام سیدالشهداء(علیه السلام )حدود ده سال فاصله است . در این مقاله برآنیم تا فلسفه عدم قیام آن بزرگوار در عصر معاویه را مورد بررسی قرار دهیم .

امام حسین (علیه السلام) به قرارداد صلح بین امام حسن (علیه السلام) و معاویه پای­بند بود، اگر چه معاویه عملاً آن قرارداد را زیر پا گذاشته بود، ولی با خلافت یزید آخرین بندها ی آن قرار داد زیر پاگذاشته شد و دیگر تعهدی از این جهت برای امام حسین (علیه السلام) باقی نمانده بود.

انبیا می گویند: خدا واحد است. واحد بودن خدا شما را به دین و وجدانتان حرف عقل است؟ نه، فوق عقل است. به همین دلیل، وقتی او می گفت: «لا اله الا اللّه»، می گفتند: دیوانه است؛ همین پیغمبری که تا دیروز صادق و عاقل بود. حرف انبیا این جوری است، عاقل پسند نیست. امام حسین (علیه السلام) نتوانست حتی یک عاقل را عوض کند. هر قدر با محمّد بن حنفیه صحبت کرد، او قانع نشد. در نهایت، به او گفت: تا فردا فکر کنم، ان شاءاللّه فرجی بشود. فردا شد، خبر آوردند که امام حسین (علیه السلام) بارش را بسته، در حال حرکت است.

غسل شهادت

نکته دیگر درباره شب عاشورا، که گفتنی است، ماجرای غسل شهادت است. با وجود بی آبی چطور این کار را کردند؟ از شب هفتم آب محاصره شد. شب هفتم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) ، چند نفر رفتند، آب آوردند. شب عاشورا هم همین جور. این ها آب برای خوردن نداشتند. من فکر می کنم آن ها آب داشتند، به درد شُرب نمی خورد. شاهد داریم که امام حسین (علیه السلام) در یکی از خیمه ها چاهی حفر کردند، آب درآوردند.

دعوت اهالی کوفه از امام (علیه السلام)

وقتی مردم کوفه از مرگ معاویه آگاه شدند و دانستند که امام حسین (علیه السلام) با یزید بیعت نکرده است، بیدرنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.آنگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند.همین که اجتماع آنان کامل شد، سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت.وی در پایان گفتار خود گفت: شما اطلاع یافته اید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوی پروردگار رفته است تا به سزای اعمال خود برسد.فرزندش یزید به جای او به حکومت رسیده است.

 

شیخ در مصباح از محمد بن خالد طیالسى و او از سیف بن عمیره نقل میکند که گفت پس از آن که امام صادق(علیه السلام)از حیره به مدینه تشریف بردند با صفوان بن مهران و جمعى دیگر از اصحاب به نجف اشرف رفتیم. پس از آن که زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام)فارغ شدیم صفوان خود را به طرف قبر حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) نمود و به ما گفت از این مکان آن حضرت را زیارت کنید که من در خدمت امام صادق(علیه السلام)بودم که از این مکان آن حضرت را زیارت نمود.

صفوان گفت در خدمت امام صادق(علیه السلام)به این مکان آمدیم چون آن حضرت زیارت عاشورا خواندند پس از خواندن دو رکعت نماز، این دعا را هم خواندند. آنگاه حضرت به من فرمودند: اى صفوان مواظب این زیارت و دعا باش و اینها را بخوان که من ضامن میشوم هر کس این زیارت و دعا را چه از دور و چه از نزدیک بخواند زیارتش مقبول شود و سعیش مشکور گردد و سلامش ‍ به آن حضرت برسد و حاجت او از طرف خداوند برآورده شود و به هر مرتبهاى که بخواهد برسد و او را نومید برنگردانند.

الف) شهدای خاندان بنی هاشم:

۱) امام حسین(علیه السلام) و شهداء خاندانش:

نام پدر: امام علی(علیه السلام) / نام مادر: فاطمه (سلام الله علیه)/ متولد: ۳ه.ق/ زمان شهادت: ۶۱ه.ق در سن ۵۷ یا ۵۸ سالگی

اولاد ذکور امام حسین(علیه السلام) در کربلا:

علی اکبر(سلام الله علیه): کنیه اش ابوالحسن و مادرش لیلی بنت ابی مرّه ابن عروه ابن مسعود ثقفی است. گویند عروه ابن مسعود اشبه الناس به عیسی (علیه السلام) بوده است. مادرش لیلی دختر میمونه و میمونه دختر ابوسفیان ابن حرب ابن امیه است (لذا از طرف مادر از بنی امیه است). علی اکبر متولد ۱۱ شعبان ۳۳ه.ق است و در کربلا متاهل بوده و از امام رضا(سلام الله علیه) نقل شده که همسر او یک کنیز بوده است.سن او در کربلا ۲۳ یا ۲۷ یا ۲۸ سال بوده است.

) شهدا از فرزندان امام علی(علیه السلام) و برادران امام حسین(علیهم السلام) در کربلا:

عباس ابن علی(علیه السلام): مادرش فاطمه دختر حزام ابن خالد ابن کلاب است. امام علی(علیه السلام) قریب به ۲۲ سال بعد از فاطمه (علیها السلام) خواستار ازدواج با زنی شجاع شد. عقیل فاطمه بنی کلاب را پیشنهاد داد. بنی کلاب در شجاعت سرنیزه ها را به بازی می گرفتند و قبایل بزرگ هم از شجاعت آنان خوف داشتند. فاطمه گوید شب خواستگاری علی(علیه السلام) از من در خواب دیدم که در باغی نشسته ام پس ماه و سه ستاره به دامن من نشستند.

شهدا از فرزندان امام حسن(علیه السلام) در کربلا:

امام حسن(علیه السلام) ۱۵فرزند داشت که ۵ نفر از آنان در کربلا به شهادت رسیدند.

شهدا از خاندان جعفر ابن ابیطالب(علیه السلام):

عون ابن عبدالله ابن جعفر طیار(علیه السلام): او فرزند حضرت زینب(علیها سلام) است. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السّلامُ عَلی عَون بن عَبدالله بنِ جَعفرٍ الطّیار.» در زیارت ناحیه، از او با عناوین هم پیمان ایمان، نصیحت کننده به سوی پروردگار و همتای مثانی و قرآن یاد شده و قاتل او مورد لعن خداوند قرار گرفته است.او در رجز خود می خواند: اگر مرا نمی‌شناسید، پس من پسر جعفر، شهیدی راستین در بهشت تابان هستم؛ او در آنجا با بالی سبزفام پرواز می‌کند، در محشر همین شرافت او را بس است