SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

دعوت اهالی کوفه از امام (علیه السلام)

وقتی مردم کوفه از مرگ معاویه آگاه شدند و دانستند که امام حسین (علیه السلام) با یزید بیعت نکرده است، بیدرنگ درباره یزید به جستجو پرداختند.آنگاه بر در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند.همین که اجتماع آنان کامل شد، سلیمان برخاست و به ایراد سخن پرداخت.وی در پایان گفتار خود گفت: شما اطلاع یافته اید که معاویه به هلاکت رسیده و به سوی پروردگار رفته است تا به سزای اعمال خود برسد.فرزندش یزید به جای او به حکومت رسیده است.

حسین بن علی ضمن مخالفت با او و بدان جهت که از چنگال طاغوتیان آل ابو سفیان اموی در امان باشد رهسپار مکه شده است.شما که از شیعیان او و قبلا نیز از پیروان پدرش بوده اید، امروز نیازمند یاری شماست.چنانچه می دانید و آماده هستید وی را یاری دهید و با دشمنانش به مبارزه پردازید، آن حضرت بنویسید و آمادگی خود را جهت دعوت به کوفه اعلام دارید.اما چنانچه از پراکندگی و سستی در یاری او بیم دارید، وی را فریب ندهید.همه یک صدا گفتند: ما با دشمن او خواهیم جنگید و در راه او جانفشانی و خود را فدای او خواهیم کرد.بدین ترتیب اهالی کوفه نامه ای برای حسین بن علی (علیه السلام) نوشتند و به وسیله عده ای همراه با ابو عبد الله جدلی ارسال داشتند .نامه مزبور به این شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم، نامه ای است به حسین بن علی از سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد بجلی، حبیب بن مظاهر و عبد الله بن وال، و شیعیان او از مؤمنین و مسلمین از اهالی کوفه.سلام بر تو، اما بعد، سپاس خداوندی را که دشمن سرکش و ستمکار و دشمن پدر شما را در هم شکست و نابود کرد.دشمنی که به این امت یورش برد و به ستمکار خلافت و زمامداری آنان را به چنگ خود درآورد، و اموال آنان را به زور بگرفت و بی آنکه رضایت آنان را فراهم آورد، خود را فرمانروای آنان کرد.نیکان و برگزیدگان آنان را بکشت، و بدکاران و اشرار را به جای نهاد، و مال خدا را دست به دست در میان گردنکشان و ثروتمندان قرار داد.همچنان که قوم ثمود از رحمت خدا دور گشتند، دوری و نابودی نیز بر او باد.

شما خود می دانی که برای ما پیشوایی نیست.پس به سوی ما روی آور.امید است که خداوند به وسیله تو افراد ما را به گرد هم فراهم آورد و به سوی حق راهبری فرماید.اینک نعمان بشیر در قصر فرمانداری اقامت کرده است، و ما هرگز در جمع او شرکت نکرده و در نماز جمعه و عید با او همراهی نمی کنیم.چنانچه ما بدانیم که شما به سوی کوفه حرکت خواهی کرد، او را از شهر کوفه بیرون ساخته، و انشاء الله تعالی او را به شام خواهیم فرستاد.درود و رحمت خداوند بر تو ای فرزند رسول الله (صلی الله علیه وآله) و بر پدر ارجمند تو باد.و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

برخی گویند: این نامه را به وسیله عبد الله بن مسمع همدانی و عبد الله بن وال برای امام فرستاده و به آن دو دستور دادند، نامه را با سرعت به آن حضرت برسانند.پس آن دو با شتاب برفتند تا در دهم ماه رمضان به مکه وارد شدند و نامه را به امام تسلیم کردند، مردم کوفه دو روز پس از فرستادن نامه مزبور، قیس بن مسهر صیداوی، عبد الرحمن بن عبد الله بن شداد ارحبی و عمارة بن عبد الله سلولی را همراه با صد و پنجاه نامه که هر یک از آنها امضای یک یا دو یا چهار نفر را داشت نزد امام (علیه السلام) روانه ساختند.هر چند که امام (علیه السلام) به هیچ یک از آنان پاسخ ندادند و سکوت کردند، اما همچنان نامه های بسیاری برای او ارسال می شد، و در یک روز ششصد نامه به دست آن حضرت رسید، و این امر همچنان ادامه داشت تا آنجا که جمع نامه های وارده به دوازده هزار می رسید.سپس دو روز دیگر سپری شد.هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبد الله حنفی را که آخرین فرستادگان کوفیان بودند روانه مکه ساختند و نامه ای به وسیله آن دو به این شرح برای امام ارسال داشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم: نامه ای است به حسین بن علی (علیه السلام) از جانب شیعیان آن حضرت از مؤمنین و مسلمین.اما بعد، ای امام، هر چه زودتر به نزد ما بیایید که مردم در انتظار شمایند و اندیشه ای جز تو ندارند.پس با شتاب، و باز هم با شتاب به سوی کوفه حرکت کنید، با شتاب، با شتاب، والسلام.

همچنین، شبث بن ربعی تمیمی، حجار بن ابجر عجلی، یزید بن حارث بن یزید بن رویم شیبانی، عزرة بن قیس احمسی، عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن عطارد بن حاجب بن زراره تمیمی نامه ای نوشتند و با همان گروه برای آن حضرت ارسال داشتند بدین مضمون:

پس از حمد و سپاس به درگاه خداوندی، باغها سرسبز و میوه ها رسیده اند.پس هرگاه مایل باشید به سوی ما بیایید که لشگر بسیار و مجهز جهت یاری شما آماده اند، سلام و رحمت خداوند و برکات او بر شما و بر پدر بزرگوارت باد.

در روایت دیگر چنین آمده است که اهالی کوفه در نامه های خود که به آن حضرت ارسال داشتند یادآور شده بودند: صد هزار شمشیر نزد ما آماده است، پس بی درنگ به سوی کوفه حرکت کنید .

فرستادگان مردم کوفه یکی پس از دیگری نزد آن حضرت گرد آمدند.امام حسین (ع) از هانی و سعید اخباری را جویا شدند و گفتند: به وسیله چه کسانی نامه شما نوشته شده است؟

آن دو گفتند: ای فرزند رسول خدا، کسانی که این نامه را ارسال داشته اند عبارتند از: شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن یزید بن رویم، عزرة بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر بن عطارد.

(هر چند که این عده از افراد مشهور کوفه بودند، اما هیچ یک به عهد خود وفا نکردند و بر خلاف وعده های خود بر علیه آن حضرت قیام کردند و با امام ع جنگیدند).

سپس امام حسین ع از جای خود برخاست و بین رکن و مقام دو رکعت نماز به جای آورد و از خدای در این مورد طلب خیر کرد.سرانجام نامه ای به وسیله هانی بن هانی و سعید بن عبد الله برای اهالی کوفه فرستادند.مضمون نامه چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم، نامه ای است از حسین بن علی ع به گروه بسیار مؤمنین و مسلمین .اما بعد، نامه های شما را آخرین فرستادگان شما یعنی هانی و سعید برای من آوردند.آنچه که برای من شرح داده و یادآور شده اید دریافتم.سخن اکثریت شما این بود که: برای ما امام و پیشوایی نیست و گفته اید که به سوی شما حرکت کنم، و به این وسیله خداوند ما را بر حق و هدایت گرد آورد، و من هم اکنون برادر و پسر عمو و کسی که در خاندانم مورد اطمینان بوده، یعنی مسلم بن عقیل را به سوی شما گسیل می دارم.چنانچه وی در گزارش خود اطلاع دهد که اکثریت مردم و افراد آگاه و صاحب نظر بر آنچه که در نامه های شما آمده و فرستادگان شما گفته اند مطابق باشد، انشاء الله تعالی به زودی به نزد شما خواهم آمد.به جان خودم سوگند، امام و پیشوا کسی است که در میان مردم به کتاب خدا حکم کند و رفتارش توأم با عدل و داد باشد.از دین حق پیروی، و خود را در آنچه مربوط به خدا و رضای اوست نگهداری کند.و السلام.

پس امام حسین ع مسلم بن عقیل را خواستند و به گفته بعضی نامه ای در پاسخ نامه های کوفیان نوشتند و او را همراه با قیس بن مسهر صیداوی و دو نفر دیگر رهسپار کوفه ساختند.امام ع وی را به تقوی و پوشیده داشتن امر خود و عطوفت و مهربانی با مردم توصیه فرمود، و به وی گفت: چنانچه مردم را مشاهده کند که گرد آمده و هماهنگ هستند به زودی به آن حضرت اطلاع دهد.پس مسلم که رحمت خدا بر او باد به راه افتاد، ابتدا به مدینه رفت و دو نفر راهنما برای خود انتخاب کرد و راه کوفه را در پیش گرفت.آن دو مسلم را از بیراهه بردند و راه را گم کردند.تشنگی شدیدی بر آنان غلبه کرد و از ادامه راه بازماندند.پس از آنکه راه را پیدا کردند با اشاره علایم راه را به مسلم نشان دادند و خود در اثر تشنگی جان سپردند .مسلم پس از پیمودن راه به محلی که معروف به مضیق بوده و آب فراوانی داشت که قبیله بنی کلب از آن سیراب می شدند، رسید و نامه ای به امام نوشت و به وسیله قیس بن مسهر ارسال داشت.متن نامه چنین بود: اما بعد، من از مدینه با دو تن راهنما به کوفه رهسپار شدم.آن دو از راه کناره گرفته و راه را گم کردند.تشنگی بر ایشان سخت شد.دیری نپایید که از دنیا برفتند.ما به راه خود ادامه دادیم، تا آنگاه که به آب رسیدیم جز رمقی مختصر برای ما نمانده بود و این آب در دره خبث است و به نام مضیق خوانده می شود و من این راه را به واسطه این جریان به فال بد گرفتم از این رو چنانچه اجازه دهید مرا از رفتن بدین سفر معذور دارید، و دیگری را به جای من بفرستید.و السلام.

امام حسین ع در پاسخ او نوشت: اما بعد، من از آن بیم دارم که چیزی جز ترس نباشد که تو را وادار به استعفا کرده است.پس اندیشه مکن و همان راهی که تو را فرستاده ام در پیش گیر.همین که مسلم نامه حضرت را خواند گفت: من هرگز از جان خود بیمناک نیستم.پس بیدرنگ راه کوفه را در پیش گرفت.در میان راه به محلی رسید که آب فراوانی داشت و نزدیک قبیله طی بود.سپس از آنجا نیز گذشت مردی را دید که مشغول تیراندازی است و آهویی را شکار کرده است.مسلم رو کرد به او و گفت: امیدوارم انشاء الله تو نیز با ما هماهنگ شوی تا دشمن را از پای درآوریم.سرانجام وارد کوفه شد، و در خانه مختار اقامت کرد.مردم دسته دسته به دیدن او آمدند، همین که گروهی در آنجا فراهم شدند، مسلم نامه حسین بن علی ع را بر ایشان خواند و آنان گریستند و با او بیعت کردند.سرانجام تعداد کسانی که با وی بیعت کردند به هیجده هزار نفر رسید.مسلم بیدرنگ نامه ای به امام ع نوشت: رهبر یک گروه هرگز به همراهان خود دروغ نمی گوید.اکثر مردم کوفه با شما دست بیعت داده اند.و هیجده هزار نفر تا کنون بیعت خود را اعلام کرده اند.با وصول این نامه هر چه زودتر به طرف کوفه حرکت فرمایید .و السلام.

مردم همچنان به خانه مسلم رفت و آمد می کردند تا آنجا که محل اقامت او آشکار گردید.نعمان بن بشیر که از طرف معاویه فرماندار کوفه بود، و یزید نیز او را بر همان منصب به جای نهاده بود از این امر آگاه شد. (نعمان که از اصحاب رسول الله ص بود در نبرد صفین با معاویه همراه شده و در ردیف پیروان او درآمد.اما سرانجام در فتنه ابن زبیر اهالی حمص وی را به قتل رساندند.در حالی که خود والی این شهر بود).

پس نعمان بر منبر رفت و خطاب به مردم گفت: از فتنه و آشوب بر حذر باشید.در این اثنا عبد الله بن مسلم بن سعید حضرمی هم پیمان بنی امیه از جای برخاست و با تندی به نعمان گفت: کار ناروایی مرتکب شده ای و آنچه تو در این مورد می پنداری سخن کسانی است که از روی ضعف و ناتوانی می گویند.نعمان به او گفت: چنانچه من در اطاعت و پیروی از خدا ناتوان باشم بهتر از آن است که در موضع قدرت باشم، اما در برابر خداوند به گناه و معصیت آلوده گردم.این را بگفت و از منبر به زیر آمد.آنگاه عبد الله بن مسلم ضمن نامه ای، ورود مسلم به شهر کوفه و بیعت مردم را با او برای یزید گزارش کرد.و در نامه خود به وی اطلاع داد و گفت: چنانچه بخواهی کوفه در فرمان تو باشد، مرد نیرومندی را به طرف کوفه روانه ساز تا فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار کند.زیرا که نعمان بن بشیر مردی ضعیف و ناتوان است و یا خود را به ناتوانی می زند.

پس از او عمارة بن ولید بن عقبه و عمر بن سعد نیز شبیه به نامه عبد الله بن مسلم برای یزید ارسال داشتند.همین که نامه ها به یزید رسید، وی سرجون رومی غلام معاویه را خواست . (هر چند که این فرد از خدمتگذاران معاویه بود، اما در زمان حیات معاویه بر او چیرگی داشت) پس یزید به وی گفت: درباره والی کوفه رأی تو چیست؟ یزید در آن هنگام بر عبید الله بن زیاد که حاکم بصره بود خشمناک شد.معاویه پیش از مرگ خود با صدور حکمی فرمانداری کوفه را نیز به وی سپرده بود اما پیش از آن که این حکم به دست وی برسد، معاویه خود به هلاکت رسیده بود.در اینجا سرجون به یزید گفت:

چنانچه معاویه زنده بود و در این مورد رأی می داد آن را می پذیرفتی؟ یزید گفت: آری، سرجون حکم فرمانداری عبید الله بن زیاد را برای کوفه به یزید نشان داد.بدین ترتیب یزید حکومت بصره و کوفه را به عبید الله واگذار کرد، و ضمن نامه ای که به وسیله مسلم بن عمر و باهلی برای عبید الله فرستاد به وی گوشزد کرد و گفت: پیروان من از کوفه به من اطلاع داده اند که مسلم بن عقیل در کوفه مردم را گرد آورده تا در میان مسلمانان ایجاد اختلاف کند.از این رو با خواندن این نامه به طرف کوفه حرکت کن، و به هر طریق که می دانی در جستجوی او باش تا بر او دست یابی.پس او را در بند کن، یا به قتل رسان و یا از شهر بیرونش کن.و السلام.

مسلم بن عمرو به راه افتاده تا در بصره به عبید الله رسید.عبید الله بی درنگ دستور داد توشه سفر بردارند و آماده حرکت شوند فردای آن روز به جانب کوفه روان شدند.

نقش کوفیان در نهضت حسینی

امام حسین (ع) در 27 رجب سال شصت هجری، به همراه فرزندان، برادران، فرزندان برادرش، امام حسن مجتبی (ع) و با اهل و عیال خویش، شبانه از مدینه خارج شد . (1) هنگامی که شهر مدینه را پشت سر می گذاشت، این آیه مبارکه را که حضرت موسی قت خروج از مصر و به قصد بازگشت جهت قیام علیه فرعونیان می خواند، تلاوت فرمود: فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین (2) ; «موسی ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالی که می] گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بخش .» و زمانی که داخل مکه شد، این آیه را قرائت نمود: و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل (3) ; «و چون به سوی (شهر) مدین رو نهاد (با خود) گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» .

مورخان روز سوم شعبان سال 60 هجری را روز ورود امام به مکه نوشته اند . پس از چهار ماه و اندی اقامت در مکه، در روز هشتم ذی الحجه، که حجاج برای اعمال مکه باید خود را به این شهر برسانند، از مکه خارج شد و به سوی کوفه عزیمت نمود . از مهمترین حوادثی که در مدت اقامت حضرت در مکه اتفاق افتاد، دعوت مردم کوفه از امام (ع) به این شهر و به عهده گرفتن زعامت و امامت ایشان جهت قیام علیه یزید بود . (4) کوفیان حدود هیجده هزار نامه برای حضرت ارسال داشتند که در برخی از نامه ها چند نفر و در پاره ای شاید یکصد نفر امضا کرده بودند . شاید در مجموع بتوان گفت که حدود صد هزار نفر امام حسین را به کوفه دعوت کرده بودند . (5) امام در پاسخ به همه این نامه ها، تنها یک نامه نوشت و به دست آخرین پیک های مردم کوفه داد و در آن، مسلم بن عقیل را نماینده خود معرفی کرد که به سوی ایشان خواهد آمد تا از حال و وضعیت ایشان ، امام را آگاه سازد . (6)

مسلم روز پانزدهم ماه مبارک رمضان به سوی عراق رهسپار شد و پس از پشت سر گذاردن بیابان های حجاز و عراق وارد کوفه گردید . مردم، گروه گروه برای دیدار و بیعت با وی نزدش می آمدند . مسلم اوضاع را مناسب می دید و از این رو، در نامه ای به امام، از بیعت و پیمان بیش از هیجده هزار نفر خبر داد و از ایشان خواست که در حرکت به سوی کوفه، شتاب فرماید . (7)

شایان ذکر است که امام می دانست که مردم کوفه چندان آماده نیستند و اکثر ایشان را شخصیت های سست عنصر و مرعوب شده ای تشکیل می دهند که در خلافت معاویه اقدامی نکرده، و تنها پس از شنیدن خبر مرگ معاویه و این که حسین بن علی و عبدالله بن زبیر و . . . با یزید بیعت نکرده و به مکه رفته اند، جرات و شهامت یافته و امام را به کوفه دعوت می کنند .

این نکته بر بزرگان شیعه در کوفه مخفی نبود، چه اینکه وقتی بزرگان قوم در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گردهم آمدند، وی نیک می دانست که احساسات امروز مردم، معیار اطمینان نخواهد بود . به همین جهت، او برای اینکه بر ایشان اتمام حجت کند، خواست اگر با اطمینان کامل و تصمیم قطعی و نهایی به یاری حسین بن علی (ع) می روند، او را به سوی عراق دعوت کنند . بزرگان همگی در پاسخ به او، جهاد و فداکاری در راه امام را وظیفه خود دانسته ، آمادگی خود را تا پای جان اعلام داشتند . به این ترتیب بود که سلیمان، رفاعه بن شداد و حبیب بن مظاهر دعوت نامه ای به حضور امام ارسال داشتند . (8)

مردم کوفه در دعوت از امام و اعلام بیعت با نایب خاص او مسلم بن عقیل، قصد فریب امام و دروغگویی نداشتند و خلافت یزید را در برابر شخصیت بی همتا و شایسته ای چونان فرزند رسول خدا، شرم آور و ناروا می شمردند .

مردم کوفه تا وقتی که «نعمان بن بشیر انصاری » با نرمی و مدارا حاکمیت شهر کوفه را در اختیار داشت، آیات جهاد می خواندند و شور و شوق یاری از حسین را در سر می پروراندند و در نامه های خود به امام از سرسبزی باغ ها و مزارع و وقت چیدن میوه ها خبر داده ، شتاب در قیام را از امام می خواستند . اما روزی که عبیدالله بن زیاد حکومت کوفه را در دست گرفت، با سابقه ای که از پدر او «زیاد ابن ابیه » و از وی - که حاکم بصره بود - داشتند، تغییر عقیده داده، به جای آیات جهاد، از تامل و احتیاط و دوراندیشی سخن گفته و آیه «و لاتلقوا بایدیکم الی التهکه » را می خواندند!

این پرسش مطرح می شود که آیا تکلیف امام، پاسخ مثبت به کوفیان بود؟ به نظر می رسد اگر امام به هیجده هزار نامه مردم کوفه جواب مثبت نمی داد، نه تنها کوفیان بلکه مسلمانان آن عصر و دیگر عصرها مدعی می شدند که حسین (ع) هراسید و با احتیاط و دوراندیشی جان خود را نگاه داشت . از این رو امام حسین (ع) در برابر اقبال کوفیان راهی جز پاسخ مثبت نداشت . (9)

تحلیل عوامل قیام

حسین بن علی در اواخر سال شصت و اوایل سال شصت و یکم، اوضاع و احوال اخلاقی و دینی جامعه اسلامی را چنان در خطر انحراف و فساد دید که راهی جز راه قیام و شهادت در پیش نگرفت .

امام (ع) چون در فشار بیعت با یزید قرار گرفت، مصمم شد که در برابر انحراف دستگاه خلافت یزید ایستادگی کند . معاویه از پاسخ امام به نامه وی به خوبی دریافته بود که امام حسین (ع) با یزید کنار نمی آید و در این راه مسامحه نمی کند و به همین دلیل، هنگام وفات به یزید در این مورد هشدار داد . (10)

اما قیام امام حسین (ع) بواسطه فشار در برابر بیعت با یزید نبود . چه این که، اگر عامل بیعت، موجب قیام حضرت شده بود، وظیفه امام جز این نبود که زیربار بیعت نرود، و بر او بود که به پیشنهاد ابن عباس عمل کند و در قلعه ها و دره های یمن که عده ای از شیعیان پدرش در آنجا زندگی می کردند، پناه ببرد . در این صورت، امام حسین (ع) به تکلیفش که عکس العمل منفی در برابر بیعت با یزید بود، عمل کرده بود . همچنین لازم نبود که در این سفر، کسان دیگری را با خویش همراه کند .

اما دعوت کوفیان در قیام امام حسین (ع) چه جایگاهی داشت؟ در مورد دعوت مردم کوفه، صحیح تر به نظر می رسد بگوییم که امام تکلیف شرعی خود دید که به مردم پاسخ مثبت دهد و بر ایشان اتمام حجت کند; چنانکه امام علی (ع) درباره پذیرش لافت خویش در خطبه معروف شقشقیه فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکاس اولها(11) یعنی «اگر مردم حضور نیافته بودند و حضور ایشان حجت را بر من تمام نکرده بود و اگر پیمان خدا از عالمان نبود که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند، قطعا ریسمان شتر خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کناری می نشستم

مردم کوفه از امام حسین (ع) دعوت کردند که به کوفه بیاید تا در قیام علیه یزید، امام و زعیم آنان شود; امام حسین نیز خود را ملزم دید تا وقتی که مردم بر عهد و پیمان خود با او استوارند، اینکه در کنارشان باشد . اما اگر عامل اساسی نهضت حسینی، دعوت کوفیان می بود، با منتفی شدن زمینه قیام در کوفه می بایست بانگ رجوع بر می آوردند و از آهنگ کوفه انصراف می دادند .

از این رو می توان گفت که فشار بیعت و نیز دعوت کوفیان نقش چندانی در وقوع قیام نداشتند; بلکه انحراف و فساد دستگاه حکومتی و جامعه اسلامی به قدری اوج گرفته بود که امام وظیفه خود دانست که پس از گذشت پنجاه سال از وفات پیامبر (ص) سنت اصیل اسلامی را احیا کند .

اینکه، پاره ای از مورخان، مهم ترین عامل را دعوت کوفیان دانسته و گفته اند که وی به دعوت کوفیان اعتماد کرد و به دروغ و فریب ایشان گرفتار آمد، نادرست می نماید . چه این که اگر نهضت امام حسین (ع) و مخالفت با یزید پاسخ دعوت کوفیان بود، باید دعوت کوفیان به اطلاع امام می رسید و سپس حضرتش، نهضت خود را آغاز می فرمود و تصمیم به مخالفت و قیام می گرفت; اما حدودا چهل روز پس از اینکه امام با بیعت مخالفت فرمود و از مدینه خارج شد، نامه های کوفیان در پانزدهم ماه مبارک رمضان به دست ایشان رسید و به امام از وضعیت عراق و آمادگی کوفه جهت قیام علیه یزید منتقل گردید و از امام به آن سرزمین دعوت گردید .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی