SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

*عمرو ابن جُناده: مادر او بحریّه بنت مسعود خزرجی است. وی در کربلا یازده سال بیشتر نداشته و پس از شهادت پدرش اذن میدان گرفت. امام فرمود: حالا که پدرت شهید شده شاید مادرت راضی نباشد. عمرو در جواب امام گفت: مادرم مرا فرستاده عمرو وارد میدان شد و اینچنین رجز خواند:

امیری حسین و نعم الامیر      سرور فواد البشیر النذیر

علی و فاطمه والداه            و هل له تعلمون من نظیر

پس از شهادت عمرو دشمن سر جدا  شده او را بسوی امام(علیه السلام) پرتاب کرد. مادرش سر او را برداشت، خون از آن برگرفت و سپس بسوی دشمن پرت کرد. سر به یکی از دشمنان اصابت کرد و او را کشت سپس برگشت و ستون خیمه را کند و بسوی دشمن حمله ور شد در حالی که اینچنین رجز می خواند:

انی عجوز فی النساء ضعیفه      خاویه بالیه نحیفه

اضربکم بضربه عنیفه           دون بنی فاطمه الشریفه

من در بین زنان، ضعیف، خرد شده، پوسیده و لاغرم. اما شما را در راه حمایت از فرزندان عزیز فاطمه ضربتی سخت می زنم.

پس تیرک خیمه را بسوی دو نفر پرتاب کرد و آنان را زخمی نمود. پس امام(علیه السلام) او را به خیمه برگرداند

*عبدالله ابن عُمَیر: او مردی شجاع و شریف بود. قامتی بلند و بازوانی پرتوان داشت و در رزم مهارت داشت. نام همسر او ام وهب است. عبدالله بر مردمی که در نُخیله علیه امام حسین(علیه السلام) جمع شده بودند سوال کرد: کجا می روید؟ گفتند: به جنگ پسر دختر رسول خدا می رویم! عبدالله گفت: سوگند به خدا برای جنگ با اهل شرک حریص هستم. من امیدوارم ثواب جهاد کسانی که با پسر دختر پیامبرشان قصد جنگ دارند از جهاد با مشرکان آسانتر به دست  آید. او ماجرا را برای همسرش تعریف کرد. همسرش گفت: به واقع رسیده ای امیدوارم که خدای تعالی به تو روی کند و در کارهایت رشد یابی. آری چنین کن و مرا نیز با خود از این شهر خارج کن. وی شبانه با همسرش بسوی حسین ابن علی(علیه السلام) رهسپار شدند. عبدالله مسیحی بود ولی به همراه مادرش خدمت امام رسیدند و دین اسلام را برگزیدند. عبدالله دو غلام عبیدالله ابن زیاد یعنی یسار و سالم را کشت. او ۱۹سواره و ۱۶ پیاده از لشکر دشمن را کشت و سرانجام بعد از این که انگشتان دستش قطع شده بودند به اسارت دشمن درآمد. به دستور عمر ابن سعد سرش را جدا کردند و به سوی امام پرتاب کردند. همسرش سر او را برداشت و خاک و خون از آن پاک نمود و گفت: بهشت گوارای وجودت پس ستون خیمه را کند و بسوی دشمن حمله ور شد اما امام(علیه السلام) او را برگرداند و فرمود: خدا رحمتت کند جهاد از شما برداشته شده است. او می گفت: خدایا امیدم را نا امید نکن. امام(علیه السلام) فرمود: خدا امیدت را نا امید نمی کند.

*ام وهب: وی همسر عبدالله ابن عمیر است. و سرانجام در حالی که بالای سر شوهرش نشسته بود و می گفت: «هنیا لک الجنه اسال الله الذی رزقک الجنه ان یُصحبنی معک» غلام شمر(رستم) با عمود آهنین بر سرش ضربه ای زد و درجا او را به شهادت رساند.

*مالک ابن عبدالله سُریع: مالک پسر عمو و برادر مادری سیف ابن الحارث است. او همراه با سیف ابن الحارث نزد امام حسین(علیه السلام) رفتند و سخت گریستند. امام فرمود: چرا گریه می کنید؟ در حالی که ساعتی دیگر چشمتان روشن خواهد شد. گفتند: خدا ما را فدای تو کند. گرفتار شده ای و کاری از دست ما ساخته نیست.

*سیف ابن حارث ابن سُریع جابری: از دیگر شهدای دشت کربلا

*عبدالله ابن عُروه ابن حرّاق غفاری: از بزرگان قوم خود(بنی غفار) است. جد او (حرّاق) از اصحاب امام علی(علیه السلام) است که در سه جنگ صفین و جمل و نهروان حضور داشته است.

*عبدالرحمن ابن عروه ابن حرّاق غفاری: وی برادر عبدالله است. آنها با هم به جنگ دشمن رفتند و با هم به شهادت رسیدند.

*عمرو ابن خالد اسدی صیداوی: وی از مردان شریفی است که مسلم ابن عقیل را یاری داد. عمرو بعد از خیانت مردم چاره ای ندید جز این که خود را به امام(علیه السلام) برساند. او به همراه غلامش سعد و نیز پسرش جابر ابن حارث سلمانی و نیز مجمع العائذی و غلام (نافع بجلی) به سوی امامن شتافت. آنان راهنمائی بنام طرمّاح ابن عدیّ طائی داشتند و چون راه ها بسته بودند از بیراهه آمدند. آنها همراه هم با دشمن جنگیدند. دشمن آنان را محاصره کرد. امام(علیه السلام) به ابوالفضل(علیه السلام) برای آزادی آنان از محاصره دستور داد و ابوالفضل(علیه السلام) حلقه محاصره را شکست. پس هنگامی که به شهادت رسیدند امام(علیه السلام) چندین بار برای آنان طلب رحمت نمود.

*جناده ابن حرث مُذحجی مرادی کوفی: وی پس حرث از مشاهیر شیعه در کوفه است. وی از اصحاب علی(علیه السلام) است و به همراه عمرو ابن خالد صیداوی به امام پیوست.

*سعد: غلام عمرو ابن خالد اسدی صیداوی است. وی مردی شریف بود که به همراه عمرو ابن خالد صیداوی وارد کربلا شد.

* جابر ابن حارث سلمانی: وی همراه صیداوی به کربلا آمد.

*مجمّع ابن عبدالله عائذی: پدرش عبدالله صحابی رسول خداست.و خود از یاران امام علی(علیه السلام) است.او همراه صیداوی و غلامش نافع ابن هلال و پسرش عائذ به کربلا آمدند.

*سعد ابن حارث انصاری عجلانی: او و برادرش ابوالحتوف در لشکر عمر ابن سعد بودند و هر دو از خوارج بودند.اما بعد از دیدن مظلومیت امام(علیه السلام) به یاری امام شتافتند و به شهادت رسیدند.

*ابوالحتوف ابن حارث انصاری عجلانی: از دیگر شهدای دشت کربلا

*مسلم ابن عوسجه اسدی: وی نیز همچون حبیب ابن مظاهر از طایفه بنی اسد است.او مردی شریف، عابد، با مروّت و با سخاوت بود.هنگامی که مسلم ابن عقیل در کوفه بود معقل غلام ابن زیاد با قسم های غلاظ و شداد اعتماد او را به خود جلب کرد و با فریفتن مسلم ابن عوسجه مخفیگاه مسلم ابن عقیل لو رفت. مسلم ابن عوسجه از جمله کسانی است که به امام(علیه السلام) نامه نوشت و وفادار باقی ماند.امام زمان(عج) در ناحیه مقدسه سوگند یاد نموده که او از رستگاران است.مسلم با اهل و عیالش به کربلا آمد.

هنگام شهادتش حبیب ابن مظاهر خود را بالای سر او رساند وی حبیب را به جانبازی در رکاب امام(علیه السلام) سفارش نمود.

*مجمّع ابن زیاد ابن عمرو جهنی: او در جهینه که در اطراف مدینه منوره است زندگی می کرد.وقتی امام(علیه السلام) از مدینه به سوی مکه می رفت به امام ملحق شد.

*عُبّاد ابن مهاجر ابن ابی مهاجر جهنی: وی نیز امام(علیه السلام) را از مدینه همراهی نمود.

*عقبه ابن صلت جهنی: او نیز امام(علیه السلام) را از مدینه همراهی نمود.

*وهب ابن عبدالله ابن عُمیر حبّاب الکلبی: وهب فرزند عبدالله ابن عمیر از قبیله بنی کلاب است.او همراه مادر و همسرش به کربلا آمد.به تشویق مادرش جهاد کرد.مادرش به او گفت: از تو راضی نمی شوم تا این که در پیش روی امام کشته شوی.همسرش گفت: مرا بی شوهر نکن.مادر گفت: ای فرزند عزیزم سخن همسرت را دور بینداز در راه حسین شهید شو تا به شفاعت جدش نائل شوی.او بعد از این که ۱۹ سوار و ۱۲ نفر از پیاده نظام را کشت دو دستش قطع و به فیض شهادت نائل آمد.وهب و مادرش مسیحی بودند و به دست امام حسین(علیه السلام) مسلمان شدند.

*ابوالشّعثا کندی: او تیرانداز ماهری بود.در کنار امام(علیه السلام) به زانو نشست و ۱۰۰ تیر را شلیک کرد. ۹۵ تیر به هدف نشست و حضرت چنین دعا کردند: «اللهم سدّد رمیته  و اجعل ثوابه الجنه» یعنی خدایا پرتاب او را محکم کن و پاداش آن را بهشت قرار بده. او با ابن سعد به کربلا آمد ولی وقتی ابن سعد شرایط امام(علیه السلام) را نپذیرفت به امام ملحق شد.او بعد از تیراندازی ۹ نفر دیگر را کشت و به شهادت رسید.

 

*حبیب ابن مظاهر(مُظهّر) اسدی: وی از اشراف، شجاعان و چهره های سرشناس کوفه از قبله بنی اسد است. رنگ رخسارش سرخ و سفید بود وی صحابی رسول خدا(صل الله علیه و آله) بوده و در زمان حکومت امام علی(علیه السلام) مقیم کوفه شد.در سه جنگ صفین و جمل و نهروان شرکت داشت.حبیب از اصحاب سرّ امیرالمومنین(علیه السلام) و از حاملان علم آن حضرت است و از واقعه کربلا مثل میثم تمار و رشید هجری باخبر بود.حبیب و مسلم ابن عوسجه روزها مخفی می شدند و شبها حرکت می کردند تا خود را به کربلا رساندند.حبیب در کربلا از امام(علیه السلام) خواست تا اجازه دهد طایفه بنی اسد را به کمک بطلبد.امام پذیرفت. ۹۰ نفر به حبیب لبیک گفتند اما در راه کربلا با سپاه ۴۰۰ نفره ازرق درگیر شدند، تعدادی از آنان شهید شدند و بقیه گریختند پس حبیب به تنهائی بسوی امام(علیه السلام) برگشت.حبیب در شب عاشورا بسیار شادمان بود و می گفت: به خدا قسم اگر فرمان امام نبود همین امشب به آنها حمله می کردم تا نفس را پاک و چشم را روشن می کردم.در شب عاشوراء حبیب و یاران امام(علیه السلام) برای تصلی دل زینب کبری(علیها سلام)درب خیمه جمع شدند و گفتند: ای حریم رسول الله! این شمشیرهای جوانان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند زنان گریه کردند و گفتند: ای پاکان! از دختران رسول خدا(صل الله علیه و آله) و امیرالمومنین(علیه السلام) حمایت کنید. پس همگی گریستند گویا زمین با آنان می گریست.حبیب فرمانده چپ سپاه امام(علیه السلام) بود.

حبیب در میدان نبرد چنین رجز می خواند: من حبیبم و پدرم مظاهر پهلوان میدان نبرد و کارزار شعله ور گرچه گروه شما از ما فزونتر است اما ما حجتی والاتر و آشکارتر داریم. و اگر شما خائن به عهد خود هستید ولی ما وفادارتر از شما و شکیباتریم.

حبیب ابن مظاهر ۶۲ نفر را کشت و سرانجام به دست بُدیل ابن صُریم به شهادت رسید. امام(علیه السلام) بالای سر او آمد و فرمود: خود و اصحابم را در نزد خدا احتساب می کنم و مرتب می فرمود: انا لله و انا الیه راجعون. و سپس فرمود: «لله درُک یا حبیب لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیله واحده» یعنی آفرین بر تو ای حبیب تو مرد فاضلی بودی که یک شبه قرآن را ختم می نمودی.

*حر ابن یزید ریاحی تمیمی: حرّ از فرماندهان و شجاعان بود.ابن زیاد به او گفت بدون این که حتی آب برداری با ۱۰۰۰ نفر راه را بر حسین ببند.حرّ گوید: وقتی به سوی کاروان امام رهسپار شدیم صدائی را شنیدم که مرا به بهشت بشارت داد.گفتم: به خدا قسم که این بشارت نیست در حالی که مجبور به جنگ با حسینم.هنگامی که به کاروان امام(علیه السلام) رسید امام به لشکر حر و حتی اسبان آنها آب داد.حر جلوی امام را به سوی کوفه بست امام فرمود: «ثکلتک(ثکلتک بکسر الکاف أی فقدتک وهو دعاء علیه بالموت على ظاهره ولا یراد وقوعه بل هو تأدیب وتنبیه من الغفله وتعجیب وتعظیم للأمر) امک ما ترید؟» یعنی مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی؟ حر گفت: اگر مادرت فاطمه(سلام الله علیها) نبود من نیز جواب می دادم اما سزاوار نیست که مادر شما را یاد کرد مگر به نیکوترین وجه. روز عاشورا حر با خطبه امام متنبه شد.امام فرمود: «الا حرّ یدع هذه اللّماظه من دنیاکم» یعنی آیا آزاده ای هست که این ریزه غذای داخل دهان را برای اهلش واگذارد؟شاید این سخن امام بود که طوفان ظلمت براندازی را در جان حر به پا ساخت.لذا حر به عمر ابن سعد گفت: آیا پیشنهاد حسین مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: چرا ولی فرمان امیر تو جنگ است. سرانجام ادب و تفکر دست او را گرفت. در حالی که بدنش می لرزید و خود را بین بهشت و جهنم مخیر می دید آهسته از لشکر فاصله گرفت شرمنده و سرافکنده خدمت امام رسید. امام(علیه السلام)فرمود: «ارفع راسک یا حر!» حر گفت: گمان نمی کردم کار به اینجا بکشد که قصد جانتان را بکنند.آیا برای من راهی به توبه هست؟امام(علیه السلام) فرمود: آری خدا به تو رو می کند.حر شاد شد و قصه بشارت هاتف را برای امام بازگو کرد.امام(علیه السلام) فرمود: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته ای.حر و با زهیر با هم به جنگ رفتند.حر ۴۰ نفر را کشت.هنگام شهادتش امام به او فرمود: «انت الحر کما سمّتک امّک و انت الحر فی الدنیا و الاخره» .

*سعید ابن عبدالله حنفی: سعید اهل کوفه، شجاع و عابد بود.او نامه های کوفیان را از کوفه به مکه برد و امام با جواب او را بسوی کوفه فرستاد.پس مسلم ابن عقیل توسط او نامه ای برای امام فرستاد.او نامه را در کربلا به دست امام رساند.روز عاشورا سعید به امام عرض کرد: اگر هفتاد بار کشته شوم و خاکسترم را به باد دهند باز هم دست از شما برنمی دارم و حال این که کشته شدن یکبار بیش نیست ولی کرامت آن بی نهایت است. سعید و زهیر روبروی امام(علیه السلام) ایستادند تا نماز امام(علیه السلام) تمام شود آنان به قدری تیرها را بجان خریدند که با سلام نماز امام(علیه السلام) هر دو به شهادت رسیدند.سعید گفت: «اوفیت یابن رسول الله؟» وفا کردم؟ امام(علیه السلام) فرمود: «نعم انت امامی فی الجنه» بله تو در بهشت با من هستی.امام زمان(عج) بعد از اینکه در ناحیه مقدسه به سعید سلام داده آرزو نموده که خداوند او را با شهدای کربلا محشور گرداند و از مقامات آنان برخوردار گرداند.

*عمرو الصائدی: وی عمرو ابن عبدالله ابن کعب صائدی است و کنیه اش ابوثمامه است.او در بسیاری از جنگ ها امام علی(علیه السلام) را یاری نمود.او بعد از امام علی(علیه السلام) امام حسن(علیه السلام) را یاری نمود.او با مسلم ابن عقیل بیعت کرد و مسئول امور مالی او شد تا سلاح تهیه کند.بعد از مسلم، ابن زیاد دنبال او بود ولی او به همراه نافع ابن هلال حملی خود را به امام حسین(علیه السلام) رسانید.ابوثمامه همان کسی است که نزد امام(علیه السلام) از نماز اول وقت یاد کرد و امام(علیه السلام) او را دعا کرد.ابوثمامه به امام(علیه السلام) عرض کرد: یا اباعبدالله! من در الحاق به دوستانم عجله دارم و از طرفی دیدن تنهایی شما برای من مشکل است.امام(علیه السلام) فرمود: «تقدّم فانا لاحقون بک عن ساعه». پس ابوثمامه با دشمن جهاد کرد و سرانجام به دست پسرعمویش قیس ابن عبدالله صاعدی به شهادت رسید.

*سلمان ابن مُضارب ابن قیس انماری بَجَلی: او پسر عموی زهیر ابن قین ابن قیس انماری بَجَلی است.او همراه زهیر به حج رفته بود و با دعوت زهیر به امام(علیه السلام) پیوست.

*زُهیر ابن قین ابن قیس انماری بجلی: وی اهل کوفه است و به شجاعت شهره است.از یاران رسول خدا(صل الله علیه و آله) اما بعد از رسول اکرم در اثر تبلیغات سوء معاویه، امام علی(علیه السلام) را در قتل عثمان سهیم دانست و به عثمان مودت ورزید.در مسیر بازگشت از مکه به کوفه با امام(علیه السلام)هم مسیر شدند وی سعی می کرد با امام(علیه السلام) ملاقات نکند اما در یکی از منازل بالاجبار با امام(علیه السلام) هم منزل شدند امام(علیه السلام) به دنبال او فرستاد.او ندانست چه جوابی بدهد اما همسرش بنام دلهم به او تشری زد که او را به خود آورد پس با امام(علیه السلام) ملاقات کرد امام(علیه السلام) به او فرمود: به یاد آور که در غزوه بلنجر(از شهرهای امروز ترکستان و بلا روم قدیم) غنیمت فراوان به دست آوردید و خوشحال بودید پس سلمان گفت اگر سرور جوانان اهل بهشت را درک کردید برای جهاد در رکاب او شادمانی کنید چرا که بهره های بیشتری به دست خواهید آورد.او بعد از ملاقات شادمان به امام(علیه السلام) پیوست و فرماندهی جناح راست را عهده دار شد.زهیر هنگام نماز جماعت روبروی امام(علیه السلام) ایستاد و تیرها را به جان خرید و بعد از کشتن ۱۲۰نفر از لشکر ابن سعد به دست کثیر و مهاجر به شهادت رسید.امام(علیه السلام) در شهادت او فرمود: ای زهیر! خدا تو را از رحمتش دور نکند و خداوند کشندگان تو را لعنت کند، که همچون بنی اسرائیل به شکل بوزینگان و خوکان درآمدند.

*عمرو ابن قُرظه خزرجی انصاری کوفی: وی پسر کعب ابن عمرو ابن عائذ ابن مناه است.پدرش از اصحاب رسول خدا(صل الله علیه و آله) بود و با امام علی(علیه السلام) به کوفه آمد، در جنگ های حضرت حضور داشت و از طرف امام(علیه السلام) والی فارس بود.وی در سال ۵۱ ه.ق وفات کرد.عمرو با بدنش تیرهایی را که بسوی امام می آمد می گرفت.پس از این که زخم های بسیار بر بدنش نشست رو به امام کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کردم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری شما در بهشت پیش روی من هستید.از من به رسول خدا سلام برسان و به ایشان خبر ده که من نیز خواهم آمد.

*نافع ابن هلال الجَمَلی: وی از قاریان قرآن و مردی جنگجو، شجاع و از نویسندگان حدیث بود.در هر سه جنگ امام علی(علیه السلام) را یاری نمود.وی در عذیب الهجانات به امام حسین(علیه السلام) ملحق شد.او روز عاشورا به امام عرض کرد: ما از ملاقات با خدا کراهت نداریم.ما دوست داران شما را دوست داریم و با دشمنان شما هر کس که باشد دشمنیم.نافع در کربلا هم سقا بود هم تیرانداز.سرانجام پس از کشتن ۱۲ نفر او را با سنگباران کردن و شکستن بازوانش به اسارت درآوردند. وی به ضربت شمر به شهادت رسید.

*واضح ترکی: وی غلام حرث سلمانی مذحجی است و از نژاد ترک بوده.مردی شجاع و پاکدامن.او با همراهی جناده ابن حرث خود را به امام رساند. هنگام شهادت امام را خواند حضرت او را در آغوش گرفت و گونه اش را بوسید.واضح گفت: کجا چون منی با فرزند رسول خدا این گونه باشد که او گونه بر گونه ام نهد پس جان به جان آفرین تسلیم نمود.

*اسلم(مسلم) ابن عمرو: وی از نژاد ترک بود و افتخار کاتب بودن سیدالشهداء را داشت ونیز قاری قرآن بود.امام او را نیز در آغوش گرفت و گونه بر گونه اش نهاد.او گفت: چه کسی مثل من است که پسر رسول خدا گونه بر گونه اش نهد؟

*بُریر ابن خُضیر همدانی کوفی: از بزرگان و قاریان و پرهیزگاران مسجد کوفه است.وی چهل سال نماز صبح خود را با وضو نماز عشاءش به جا می آورد و هر شب یک ختم قرآن می نمود.در زمان او کسی عابدتر از او نبود.وقتی خبر حرکت امام(علیه السلام) از مدینه به مکه را شنید خود را در مکه به امام رساند.شب عاشورا بریر با عبدالرحمن شوخی می کرد و می گفت: قوم و تبار من می دانند که من حتی در جوانی بذله گو نبوده ام اما من واقفم بر آنچه که بزودی ملاقاتش خواهم نمود.به خدا سوگند تنها فاصله ما و بهشت حمله این قوم با شمشیرهایشان است چقدر مایلم که آن حمله هم اکنون باشد.                                                         

    بریر صبح عاشورا با کوفیان سخن گفت و مزد رسالت و کار زشت کوفیان را در بستن آب به رخشان کشید.اما کوفیان گفتند: ما نمی دانیم تو چه می گویی! و بریر را تیرباران کردند.

یزید ابن معقل بریر را گمراه خواند بریر او را به مباهله دعوت نمود آنها یکدیگر را لعن کردند پس به هم حمله نمودند و بریر مغز او را متلاشی کرد.پس کعب از پشت او را با نیزه زد و به شهادت رساند. نوار همسر کعب با کعب برخورد تندی کرد و او را به قتل سیّد القرّاء سرزنش نمود.

*حنظله ابن سعد(اسعد) شبامی: او مردی فصیح و بلیغ و شجاع بود.او به کوفیان گفت: حسین را نکشید که بر شما به عذابی همانند عذاب قوم نوح و عاد و ثمود بیمناکم.پس به امام(علیه السلام) گفت: آیا بسوی آخرت شتاب نکنم؟ امام فرمود: بشتاب بسوی حکومتی که کهنه نگردد.پس حنظله گفت: سلام بر تو و اهل بیتت خداوند بین ما و شما در بهشت آشنایی برقرار کند.امام فرمود: آمین آمین.پس کارزار نمود تا شهید شد.

*عبدالرحمن ابن عبدالله اَرحبی: از یاران امام علی(علیه السلام)، شجاع و صاحب نفوذ بود.وی از جمله کسانی است که نامه های کوفیان را در مکه به امام تحویل داد.او به همراه مسلم ابن عقیل به کوفه فرستاده شد اما دوباره به مکه برداشت و تا شهادت امام(علیه السلام) را همراهی نمود.او در میدان نبرد چنین رجز می خواند: من بر دین حسن و حسینم ای نفس بر نیزه و شمشیر شکیبایی کن تا وارد بهشت شوی.

*شَوذب ابن عبدالله: زمانی غلام شاکر پدر عابس بود.خانه او محل تدریس شیعیان بود.در خانه او از فضل اهل بیت سخن گفته می شد.قاری و حافظ حدیث بود.شوذب همچنین سفیر مسلم ابن عقیل از کوفه به مکه بود.وی امام را از مکه تا کربلا همراهی نمود.

*عابس ابن ابی شبیب شاکری: امیر المومنین(علیه السلام) در جنگ صفین قبیله بنی شاکر را چنین ستود: اگر تعداد شما به هزار می رسید خداوند آنگونه که سزاوار بود پرستش می شد. او مردی اهل کمال، زهد و ورع بود.بسیار زنده دل و شب زنده دار بود.هنگامی که مسلم نامه امام(علیه السلام) را خواند عابس گفت: من نمی دانم در دل دیگران چه می گذرد و وعده فریبنده نمی دهم اما اگر دعوتم کنید اجابت می کنم و با دشمنان شما می جنگم. روز عاشورا در برابر امام(علیه السلام) ایستاد و گفت: نزد من کسی عزیزتر از تو نیست.اگر قدرت داشته باشم که ظلم را با چیزی عزیزتر از جان و خونم دور کنم چنین خواهم کرد.سلام بر تو ای اباعبدالله من شهادت می دهم بر هدایت شما و پدرتان استوارم.پس به میدان آمد و می گفت: الا رجل الا رجل: آیا مرد رزم نیست.کسی جرات میدان او را نداشت پس به دستور ابن سعد او را سنگباران کردند.پس عابس زره از تن بیرون آورد و حمله نمود پس ۲۰۰نفر را بکشت.دیگر طاقتی برای او نمانده بود.محاصره اش نمودند و سر از تنش جدا نمودند.همه می گفتند من او را کشتم پس ابن سعد برای خواباندن نزاع گفت: او را یک نفر نکشته است.پس سر او را بسوی خیمه امام(علیه السلام) پرتاب کردند.

*جَون ابن حویّ: وی غلام ابوذر غفاری است.او اهل نوبه و از شیعیان است.وی پیوسته بعد از ابوذر با اهل بیت(ع) بوده است و امام حسین(ع) را از مدینه تا کربلا همراهی نمود.جون در ساخت سلاح جنگ مهارت داشت و در شب عاشورا اسلح سپاه امام را تعمیر کرد.امام(ع) به او اذن میدان نمی داد لذا او زینب(س) را واسطه قرار داد و به پای امام افتاد و می گفت: ای فرزند رسول خدا! من خود می دانم که بوی خوشی ندارم رنگم سیاه و نسبم پست است اما به خدا از شما جدا نخواهم شد تا خونم با خون شما مخلوط گردد.امام شفاعت زینب(س) و التماس های او را پذیرفت و او وارد میدان نبرد شد.او ۲۵نفر را کشت و در آخرین لحظات عمرش اباعبدالله بالای سر او رفت و فرمود: «اللهم بیّض وجهه و طیّب ریحه و احشر مع الابرار و عرّف بینه و بین محمد و آل محمد». امام زین العابدین(ع) می فرماید: بعد از سه روز که برای دفن اجساد آمدیم بوی خوشی از او متصاعد بود.

 

*اَنس ابن حرث کاهلی اسدی: او و پدرش حرث از صحابه رسول خدا(ص)بودند و در غزوه بدر و حنین در رکاب رسول الله جنگیدند.وی از راویان معتبر حدیث نزد شیعه و سنی است از جمله روایات او: انّ ابنی هذا الحسین یُقتل بارض یُقال لها کربلا فمن شهد ذالک فلیَنصَرُه.او از اهالی کوفه بود.او موفق شد شبانه در کربلا خود را به امام(ع) برساند.امام از او خواست علت حضور عمر ابن سعد را در کربلا جویا شود.انس وقتی به نزد ابن سعد رسید سلام نکرد.عمر گفت: مگر ما را مسلم نمی دانی که سلام نمی کنی؟ انس گفت: مگر به کسی که در برابر فرزند رسول خدا ایستاده باید سلام کرد؟

عصر عاشورا انس در حالی که با عمامه اش کمرش را بسته بود و ابروان بلندش را با دستمالی بر پیشانی بسته بود اذن میدان خواست.امام به چهره او نگاه کرد و گریان فرمود: ای پیرمرد! خداوند سپاس گذار تو باشد. او ۱۸ نفر را کشت و به شهادت رسید.

*حجاج ابن مسروق(مسرور) جُعفیّ مُذحجی: او از صحابه علی(ع) بود و در کوفه زندگی می کرد.در راه مکه به کربلا به امام ملحق شد.وی موذن امام بود.در بیستمین منزل (قصر بنی مقاتل) عبید الله ابن حر جعفی خیمه ای برافراشته بود.امام به حجاج ابن مسروق امر فرمود که او را دعوت کند.حجاج به او گفت: برای تو هدیه و گرامی داشتی دارم اگر بپذیری چه بکشی چه کشته شوی ماجوری.گفت: مایل نیستم او را ببینم و او مرا ببیند.

روز عاشورا حجاج نبردی سخت کرد و در حالی که چهره اش از خون رنگین بود خدمت امام آمد و گفت: تو امامی هدایت یافته هستی که دیگران را دهدایت می کنی.پدرت صاحب جود و فضل و احسان بود آن عزیزی که ما او را وصی و جانشین بر حق رسول خدا می دانیم.امام فرمود: آری من نیز آن دو بزرگوار را بعد از شما ملاقات خواهم نمود.او بار دیگر به میدان رفت تا به شهادت رسید.

*ضرغامه ابن مالک تَغلبی: او شیر میدان نبرد بود.شیعه شناخته شده مولا بود.با سپاه ابن سعد بیرون آمد و به لشکر امام(ع) پیوست.بعد از نماز ظهر با اذن امام به میدان رفت و بعد از نبردی خونین به شهادت رسید.

*عمر ابن عبدالله الجندعی: وی در کربلا زخمی شد و بعد از یکسال به شهادت رسید.

*ابوعمرو نهشلی: او چون صاعقه ای شرربار به هر طرف می تاخت بگونه ای که هیچ کس تاب برابری با او نداشت.سرانجام توسط عامر ابن نهشل به شهادت رسید.

*سُوید ابن عمرو ابن ابی مطاع : آخرین یاور امام(ع) است.او مردی شجاع، زاهد وعابد بود.وی در میدان با صورت به زمین خورد و از هوش رفت اما دشمن گمان کرد او کشته شده است. بعد از شهادت امام به هوش آمد و با دشمن جنگید تا به فوز شهادت نائل آمد.

*هفهاف ابن مُهنّد راسبی ازدی بصری: وی ساکن بصره بود.از فرماندهان امام علی(ع) در جنگ صفین بود.بعد از شهادت امام حسن(ع) به بصره آمد و سپس به کربلا رفت اما امام به شهادت رسیده بود پس شمشیر کشید و جنگید تا به شهادت رسید.

*بَکر ابن حیّ:  او ابتدا در لشکر ابن سعد بود ولی به امام(ع) ملحق شد و پایش قطع و به اسارت درآمد و در زیر شکنجه به شهادت رسید.

*سِوار ابن ابی حِمیر فهمیّ همدانی: او در کربلا مجروح شد و با وساطت خاندانش تا ۶ماه مجروح بود و در اثر جراحات به شهادت رسید.

*عمرو ابن عبدالله الجندعیّ: ضربتی به سر او زدند و بیهوش شد و بعد از یکسال به شهادت رسید.

ج) زنده کنندگان خون شهدای کربلا:

امام سجاد(ع)

زینب کبری(س)

ام کلثوم بنت علی(ع)

سکینه بنت الحسین(ع)

فاطمه بنت الحسین(ع)

۸) زنان هاشمی در کربلا:

*زینب کبری(س): حضرت در کربلا ۵۵ ساله بود.محل تدفین او را مدینه، شام و مصر ذکر کرده اند.وی در ۱۵ رجب ۶۲ ه.ق از شدت غصه درگذشت.

*ام کلثوم: وی دختر حضرت زهراء(س) است و در کربلا ۵۴ساله بود او ۴ ماه بعد از کربلا از شدت غصه درگذشت.

*زینب صغری: دختر امام علی(ع) و همسر محمد ابن عقیل ابن ابی طالب است برخی معتقدند آن که در شام مدفون است ایشان است نه زینب کبری(س)

*رقیه: دختر امام علی(ع) است.لقبش ام کلثوم صغری و مادرش ام حبیبه همسر مسلم ابن عقیل است.از وی دو پسر بنام عبدالله و محمد و یک دختر بنام عاتکه به شهادت رسیده اند.

*فاطمه بنت حسن ابن علی(ع): او مادر امام باقر(ع) و همسر امام سجاد(ع) است.این زن نخستین علویه ای است که فرزند علوی به دنیا آورده است.

*رمله: همسر امام حسن مجتبی(ع) است.او مادر قاسم و عبدالله ابن حسن(ع) است او را نفیله نیز گفته اند.

*فاطمه بنت الحسین(ع): بر سر مزار شوهرش حسن مثنی یکسال خیمه زد و مشغول نماز و روزه شد.

*سکینه: سکینه لقب اوست و نامش امینه، امیمه و آمنه ذکر شده است.

*ام کلثوم: دختر عبدالله ابن جعفر و همسر قاسم ابن محمد ابن جعفر و مادرش زینب کبری(س) است.

*رقیه: دختر امام حسین(ع) است.وی ۴ساله بود که در خرابه شام به شهادت رسید.

*رباب دختر امرو القیس: امروالقیس در زمان عمر ابن خطاب به مدینه آمد و مسلمان شد

*عاتکه: دختر زید ابن عمرو ابن نفیل یکی از همسران امام حسین(ع) است.او زنی صاحب جمال و دارای حسن خلق و وجاهت و عقلانیت بود او بعد از امام حسین(ع) ازدواج نکرد.

*سه تن از دختران امام علی(ع): برخی از مقاتل سه تن از دختران امام علی(ع) به نام های میمونه، خدیجه و ام الحسن که همسران سه تن از همسران عقیل ابن ابیطالب بوده اند را نام برده اند.

*دو تن از دختران امام حسن(ع): برخی از مقاتل نیز دو زن به نام های ام الحسن و ام الحسین از دختران امام حسن(ع) را نام برده اند که در کربلا به شهادت رسیده اند.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی