SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

ازدواج با خدیجه

در دورانی که پیغمبر(صلی الله علیه و آله)   سنین بین بیست تا بیست و پنج سالگی را می گذرانید، ابوطالب از خدیجه دختر خویلد بانوی نامدار قریش که ازنجابت و اصالت و عقل و فهم و درایت فراوان برخوردار و در نیای چهارم (قصی بن کلاب) با پیغمبر شریک بود، تقاضا نمود سرمایه ای در اختیار بردارزاده اش «محمد» بگذارد، تا او نیز خود به کار تجارت اشتغال ورزد.

خدیجه از ارث پدر، و دو همسر متوفای خود ثروتی اندوخته بود، و مانند بسیاری دیگر از زنان مکه با آن تجارت می کرد. به این معنا که نمایندگانی می گرفت تا با سرمایه او داد ستد کنند.خدیجه که وصف «محمد بن عبدالله» جوان محبوب مکه را به عنوان «محمد امین» شنیده بود، شخصا از «محمد» خواست به دیدن او برود، وقتی «محمد» آمد خدیجه گفت: آنچه موجب شده است من شیفته تو شوم و مهر و محبت تو را صادقانه به دل گیرم، صداقت و امانت و اخلاق ستوده تو است. به همین جهت حاضرم سرمایه ای دو برابر آنچه به دیگران می دهم در اختیارت بگذارم تا شخصا اقدام به تجارت کنی. علاوه دو غلام خود را نیز به تو می سپارم تا در این سفر تجاری همراه تو باشند و در کارها تو را یاری نمایند.خدیجه به غلامان خود دستور داد کاملا تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هرچه از وی در سفر دیده اند، گزارش دهند.«محمد» با مال التجاره خدیجه همراه سایربازرگانان مکه راهی سفرشام شد در این سفر همه تجار سود بردند، به خصوص، «محمد» که بیش از دیگران سود برد. در بازگشت «میسره» غلام خدیجه به وی که از کارهای محمد در سفر جویا شده بود، گفت: تمام کارهای او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درایت است. میسره توضیح داد که وقتی یکی از تجار از محمد خواست به دو بت «لات» و «عزی» سوگند یاد کند، محمد گفت: «چیزی در نزد من پست تر از لات و عزی نیست» وچون در شهر «بصری» راهبی محمد را دید که در سایه درختی نشسته است، گفت: «این همان پیغمبری است که در تورات و انجیل راجع به او بشارت های زیادی خوانده ام» !نجابت محمد بن عبدالله که از اصیل ترین قبایل عرب «بنی هاشم» بود، و استعداد و لیاقت و شخصیت ممتاز و شهرتی که در امانت داری داشت، او را زبانزد خاص و عام کرده بود. به طوری که «محمد امین» خوانده می شد. این اخبار و گزارش ها توام با قامت موزون و قیافه خوش ترکیب و رخسار زیبا و دوست داشتنی وی که چون با کسی سخن می گفت، یا با دیدگان سیاه و براق و نافذ خود، به کسی می نگریست، در دل طرف، تولید محبت می کرد، همگی باعث شد که خدیجه شیفته حسب و نسب و لیاقت و سخصیت و خصال پسندیده او شود. همین جهات نیز موجب گردید که خدیجه زنی به نام «نفیسه» دختر «علیه» واسطه قرار دهد تا آمادگی او را برای ازدواج با محمد به اطلاع وی برساند.بعضی از مورخان معتقدند که خدیجه خود موضوع را با «محمد امین» در میان گذاشت، و به گفته «ابن هشام» مورخ مشهور به وی گفت: «عموزاده من! به واسطه خویشاوندی که میان من و تو وجود دارد، و عظمت و احترامی که در نزد قوم خود داری، و امانت و خوی نیکو و راستگوئی که در تو هست، می خواهم صریحا به تو بگویم که مایلم به همسری تو درآیم».پیغمبر موضوع را با ابوطالب عمویش در میان گذاشت، و ابوطالب نظر موافق خو را اعلام داشت «نفیسه» بانوی واسطه نیز آمادگی «محمد امین» را به خدیجه خبر داد، و به دنبال آن مجلس عقد باشکوهی در خانه خدیجه تشکیل شد.تمام بزرگان قریش و اشراف مکه در مجلس عقد شرکت داشتند.خدیجه در اطاق مجاور در میان بانوان مکه نشسته بود، و جریان مجلس را زیر نظر داشت. ابوطالب به نمایندگی از طرف پیامبر ورقة بن نوفل پسر عمو و نماینده خدیجه را مخاطب ساخت، و خطبه عقد را به طرزی معقول و حکیمانه خواند و از جمله گفت: «برادرزاده من محمد بن عبدالله با هر مردی از قریش که مقایسه شود، بر او برتری دارد. هرچند فاقد مال و ثروت است، ولی مال و ثروت مانند سایه، زائل می شود، اما اصل و نسب چیزی است که می ماند...»ورقه بن نوفل به نمایندگی از طرف خدیجه در پاسخ ابوطالب گفت: «کسی از قریش منکر فضل شما بنی هاشم نیست. ما از صمیم دل میل داریم که دست به ریسمان فضلیت و رافت شما بزنیم» .پس از آن خدیجه به کابین چهار صد دینار، برای محمد بن عبدالله جوان محبوب بنی هاشم و چهره درخشان مکه عقد شد.سپس «محمد» از خانه ابوطالب به خانه خدیجه همسر خود آمد، و زندگی جدیدی را آغاز کرد.«محمد» در این وقت بیست و چهار یا بیست و پنج سال داشت. احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی (از علمای عامه) در کتابهای خود، و سید مرتضی دانشمند بزرگ شیعه در کتاب «الشافی» و شیخ طوسی در «تلخیص الشافی» روایت کرده اند که وقتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله)  باخدیجه ازدواج کرد، خدیجه دختر بود به همین جهت سن خدیجه را 25 سال و 28 و 30 سال هم گفته اند.

نصب حجر الاسود توسط پیغمبر (صلی الله علیه و آله)

در زمانی که پیغمبر آینده اسلام سی و پنج ساله بود، خانه کعبه به وسیله سیل مهیبی که از کوه های مجاور مکه سرازیر شده بود، ویران شد. رؤسای قریش اجتماع کردند و دیوار کعبه را بار دیگر بالا آوردند. چون در آن روزها یک کشتی مصری در نزدیکی مکه به ساحل برخورد کرده و درهم شکسته بود، بزرگان قریش چوبهای آن را خریدند و کار ساختمان سقف کعبه را به وسیله یک نجار مصری که ساکن شهر مکه بود با آن چوبها به انجام رساندند.نوبت به آن رسید که «حجرالاسود» را در جای خود کار گذارند. افراد سرشناس قبیله «عبدالدار» و «عدی» در صدد برآمدند که نگذارند این افتخارنصیب دیگران شود.بدین گونه میان رؤسای قریش بر سر کار گذاشتن «حجرالاسود» اختلاف افتاد، و موجب تعطیل کار شد. بیم آن می رفت که بر سر آن موضوع نزاع سختی درگیرد. در آن میان «ابوامیة بن مغیره مخزومی» که پیری سالخورده و محترم بود، پیشنهاد کرد به منظور رفع غائله همگی توافق کنند نخستین کسی که از در مسجدالحرام از سمت کوه صفا وارد شود، او را به حکمیت بپذیرند. همه حاضران این رای را پذیرفتند، و چشم به دری که از سمت صفا باز می شد دوختند. لحظه ای نگذشت که «محمد امین» نمودار گردید، و قریش شاد شدند، و گفتند: محمد امین است، به حکمیت او رضا می دهیم!وقتی موضوع را به حضرت اطلاع دادند، دستور داد، گلیمی آوردند و با دست خود «حجر الاسود» را برداشت و به نمایندگی از طرف قبائل عرب و مردم قریش در آن نهاد، سپس دستور داد، سران قبائل اطراف پارچه را بگیرند و ببرند به محل نصب آن نزدیک رکن یمانی. همین که نزدیک آوردند، «محمد» آنرا گرفت و در جای خود کار گذاشت و بدین گونه غائله در میان هلهله و شادی عموم خاتمه یافت. در حقیقت محمد امین رؤسای بقیه قبائل را نیز در کار گذاشتن حجرالاسود شرکت داد. !در آن ایام این کار را یکی از دلائل عقل و تدبیر و هوش و فراست محمد امین جوانمرد محبوب قریش به شمار می آورند.

 

فرزندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله)

مشهور این است که پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله)از حضرت خدیجه کبری دارای دو پسر و چهار دختربوده است. پسران نخست قاسم بود که به نام او پیغمبر را «ابوالقاسم» می گفتند. پسر دوم موسوم به عبدالله بوده که چون بعد از بعثت متولد شد او را طیب و طاهر نامیدند. برخی از مورخان خاصه و عامه، طیب و طاهر را به تربیب لقب قاسم و عبدالله دانسته اند، و بعضی هم گفته اند هر دو نام پسر سوم پیغمبر بوده، و عده دیگر اسامی پسر سوم و چهارم رسول خدا (صلی الله علیه و آله)دانسته اند. می دانیم که پیغمبر در مدینه از «ماریه» همسر مصری خود صاحب پسری دیگر به نام ابراهیم شد که در 18 ماهگی درگذشت.دختران هم زینب، رقیه، ام کلثوم، و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بودند. در بعضی از روایات شیعه و سنی زینب ام کلثوم و رقیه را از همسران قبلی خدیجه دانسته اند، و بنا بر نقلی که خواهرزادگان خدیجه بوده اند.ابن شهر اشوب ازکتابهای «الانوار» و «البدع» نقل می کند که رقیه و زینب دختران «هاله» خواهر خدیجه بودنددر هر صورت قاسم و سایر دختران منسوب به پیغمبر پیش از بعثت متولد شدند، و فقط فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بنابر مشهور مولود اسلام و یادگار دوران بعد از نبوت پیغمبر است.

خاطرات علی (علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله)

شناخت صحیح شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)برای هر مسلمان ضرورتی انکارناپذیر است; زیرا برای فهمیدن معارف اسلام و پیروی از دستورات حیات بخش حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)معرفت شایسته مقام و منزلت آن حضرت می تواند تاثیری به سزا بگذارد . اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحی و زوایای شخصیت بیکران آن فرستاده الهی و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفق تر و علاقه مندتر خواهیم شد . برای شناختن آن یگانه دوران و سرور کائنات جهان، خاطره و گفتارهای نزدیک ترین یار و آگاه ترین شاگرد و همراهش، حضرت علی (علیه السلام) ، مطمئن ترین وسیله می باشد; چرا که علی (علیه السلام) حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر (صلی الله علیه و آله)بود . مولای متقیان (علیه السلام) در مورد جایگاه والای خود در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله)می گوید: «وقد علمتم موضعی من رسول الله (صلی الله علیه و آله)بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة» شما منزلت مرا در نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله)می دانید که چگونه نزدیک ترین خویشاوندی و خصوصی ترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود می افزاید:«پیامبر (صلی الله علیه و آله)در دوران کودکی ام، مرا در اتاق خصوصی خود می نشاند و در آغوش خود می گرفت و ... گاهی غذا را لقمه لقمه در دهانم می گذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایی مشاهده نکرد ... من همواره به همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله)بودم، همانند فرزندی که پیوسته در کنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکویش را برایم آشکار می کرد و به من فرمان می داد که به او اقتداء کنم . پیامبر (صلی الله علیه و آله)در هر سالی مدتی را به غار حراء می رفت و به غیر از من هیچ کس او را نمی دید . در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله)به خانه هیچ یک از مکیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله)و خدیجه و من محدود می شد . من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم . هنگامی که بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)وحی نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر (صلی الله علیه و آله)سؤال کردم: «یا رسول الله! ما هذه الرنة؟ فقال صلی الله علیه و آله: هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وتری ما اری الا انک لست بنبی ولکنک لوزیر وانک لعلی خیر» یا رسول الله! این ناله کیست؟ فرمود: صدای ضجه شیطان است که از پرستش خود مایوس گردید . [و فرمود: علی جان!] تو آنچه من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، تو نیز می بینی; جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر و جانشین هستی و در راه نیک گام برمی داری .»حال، با توجه به جایگاه والای امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) به خاطرات و گفتارهای آن حضرت در زمینه خدمات و سیره و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله)می پردازیم .

زهد و ساده زیستی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

زهد و ساده زیستی از کردارهای ستوده ای است که موجب بسیاری از کمالات روحی در وجود انسان می باشد . از بارزترین صفات رسولان الهی که آنان را در امر تبلیغ دین و رساندن رسالت الهی خود به گوش جهانیان موفق ساخته، زهد و ساده زیستی شان بوده است . رسولان الهی بر این باور بودند که «ان الله عزوجل فرض علی ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستی، مستمندان را به طغیان و سرکشی وادار نکند .»امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در تشریح سیره نبوی (صلی الله علیه و آله) به این ویژگی آن حضرت می پردازد و توضیح می دهد که: «پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست . دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالی تر بود . دنیا را به آن حضرت عرضه کردند، اما نپذیرفت و هر چه را که احساس می کرد خدا دشمن می دارد، آن را دشمن می دانست ».امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستی و بی تکلف بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)پرداخته، می فرماید: «ولقد کان صلی الله علیه و آله یاکل علی الارض ویجلس جلسة العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویرکب الحمار العاری ویردف خلفه ویکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانة لاحدی ازواجه غیبیه عنی فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها» رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)همواره بر روی زمین غذا می خورد و همانند بندگان می نشست و با دست خود کفشش را وصله می زد و لباس خود را می دوخت و بر الاغ برهنه و بی تجهیزات سوار می شد و شخص دیگری را نیز به همراه خود سوار می کرد . [روزی متوجه شد که] پرده ای بر در خانه اش آویخته شده که نقش و نگار و تصویر داشت، به یکی از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر چشمانم دور کن که هر گاه نگاهم به آن می افتد، به یاد دنیا و زینتهای آن می افتم .»«فما اعظم منة الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه! والله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها» چقدر بزرگ است منتی که خداوند متعال با فرستادن چنین پیامبری بر ما گذاشته است; بزرگ رهبری که باید پشت سر او حرکت کنیم و راهش را ادامه دهیم . به خدا سوگند! من نیز آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زده ام که از پینه کننده آن شرمسار شده ام .»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی