SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

نگاهی به دلایل گسترش اسلام در یثرب (مدینه)

مطالعه چگونگی گسترش اسلام در مدینه نشان از تفاوت ملموس آن با گرایش مردم مکه و طائف دارد. بر خلاف آن دو مرکز، اسلام از همان سالهای یازدهم و دوازدهم به بعد که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)     به فکر پایگاهی در خارج مکه افتاد، به طور گسترده پذیرای اسلام شدند و زمینه را برای انتقال پایگاه اسلام، به آن شهر آماده کردند. بنا بر این لازم است نگاهی به دلایل تفاوت این بسترها بیندازیم.

1- آگاهی از ظهور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)    

ابن اسحاق می گوید: یهودیانی که در این بلاد با اوس و خزرج زندگی می کردند و اهل کتاب بودند، هرگاه با اعراب به نزاع برمی خاستند، می گفتند پیامبری ظهور خواهد کرد; ما از او پیروی می کنیم و شما را چون عاد و ارم به قتل می رسانیم. همین امر سبب شد در همان آغاز دعوت، برخی از آنها اظهار کنند که این همان رسول موعود یهودیان است، اجازه ندهید یهودیان بر شما سبقت گیرند.

2- وضعیت بحرانی یثرب

نزاعهای صد و بیست ساله، مردم یثرب را خسته کرده بود. مطالعه جنگ بغاث که یکی از جنگهای یثربیان است چهره بحرانی آن سامان را نشان می دهد. در این جنگ که «اوسی ها» در آغاز شکست خوردند و به سوی نجد گریختند، خزرجی ها به سرزنش آنان پرداختند. به همین دلیل رئیس اوسی ها نیزه اش را در ران خود فرو برد و از اسب افتاد و فریاد زد به خدا سوگند از جای خود برنمی خیزم تا اینکه کشته شوم. به این ترتیب اوسی ها روحیه تازه ای یافتند و این بار آنان پیروز شدند. بعد از آن جنگها و صلحهای پیاپی میان آنان برقرار بود و هر دو طرف از این وضع خسته شده بودند.

آنها سرانجام به این نتیجه رسیده بودند که از عبد الله ابن ابی یکی از اشراف خزرج که در جنگ شرکت نکرده بود، بخواهند تا میانشان صلح برقرار کند و هر دو قبیله را از این وضعیت برهاند. آنان حتی تاج امیری هم برای او حاضر کرده بودند که در همین زمان موضوع دعوت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)    پیش آمد و آنان رو به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)     آوردند.

3- نقش مبلغ موفق رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)    

از نقش ویژه مصعب و نیز سعد بن معاذ رئیس قبیله بنی الاشهل نباید غفلت ورزید که موجب شدند کل یک قبیله، یکجا ایمان آورند.

4- وجود افکار توحیدی

یکی از حنفای مدینه، ابوقیس صرمة بن ابی انس است که رو به رهبانیت آورده و از بت پرستی کناره می گرفت. او می گفت خدای ابراهیم را می پرستد. بعد از ورود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)    به مدینه مسلمان شد. این گونه افکار توحیدی موجب تسهیل نفوذ اسلام در مدینه شد.

5- وابستگی کمتر به بت ها

مردم مدینه چون قرابت بیشتری با یهودیان داشتند، کمتر از مردم مکه به بت پرستی آلوده شدند. البته مردم مکه، منافع اقتصادی و سیاسی شان را نیز در ارتباط مستحکم با بت پرستی می دیدند. به این خاطر بدنه جامعه خصوصا جوانان زودتر ایمان می آوردند و اقلیت متعصب را هم به اصرار و اجبار با خود همراه می کردند.)در مورد اقدامات جوانان، این حکایت جالب نقل شده است که: عمرو بن جموح پیرمرد لجوج بنی سلمه بود و بعد از ازگشت بیعت کنندگان عقبه دوم هنوز بر شرک خود باقی بود. جوانان خصوصا معاذ بن جبل و معاذ بن عمرو، شبانه بت او را در چاله کثافات انداختند. فردا عمرو بت خود را برداشت و شست. روز بعد نیز آنها چنین کردند. روز سوم عمرو خسته از بی خاصیتی بت، لب به شکوه گشود و گفت: من نمی دانم چه کسی با تو چنین می کند، ولی اگر کاری از تو ساخته است، با این شمشیر، از خودت دفاع کن. اما آن شب نیز جوانان بت را در چاه کثافات انداختند و سگ مرده ای را به آن بستند. عمرو با ملاحظه این وضع از خواب غفلت بیدار شد و اسلام را پذیرفت

آغاز هجرت

هجرت به مدینه حد اقل به دو بخش تقسیم می شود، ابتدا هجرت مسلمانان و بعد هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)     با اندک یاران باقیمانده. بنا بر این باید در مورد این دو به تفصیل سخن گفت.

1- هجرت مسلمانان

اعلان حمایت اهالی یثرب از پیامبر، خشم و کینه قریش را برانگیخت و آنان را به آزار و اذیت مسلمانان وا داشت. در نتیجه روز به روز بر میزان آزارها و اذیت ها افزوده شد و کار به جایی رسید که خود مسلمانان از رسول خدا درخواست مهاجرت کردند. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)     نیز بعد از چند روز فرمود که بهترین نقطه یثرب است و شما می توانید یک به یک به آنجا بروید. بنا بر این فشارهای قریش روند مهاجرت را جلوتر انداخت.البته پیش از دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)     نیز مهاجرت به مدینه تجربه شده بود و آن هجرت ابوسلمة بن عبد الاسد بود.در هر صورت مسلمانان به آرامی از این شهر خارج می شدند تا آنجا که در مدت 70 روز یا سه ماه (فاصله پیمان عقبه دوم تا هجرت رسول خدا) اکثریت مسلمانان به یثرب هجرت کرده بودند. مشرکان نیز بیکار نبودند و به محض پی بردن به این حرکت، تصمیم گرفتند هر طور که ممکن است، مانع خروج آنان شوند. مثلا وقتی ابو سلمه هجرت کرد، خانواده همسرش، اجازه هجرت به زن ابوسلمه را ندادند و تنها یک سال بعد که زن ابو سلمه به شدت اظهار بی تابی می کرد اجازه خروج یافت.با این همه اکثر مسلمانان رفتند. حتی گروهی به صورت خانوادگی هجرت کرده بودند مانند خاندان جحش (بنو غنم)  لذا وقتی ابوجهل و چند نفر از قریش به همراه عباس عموی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)    از کنار آن خانه می گذشتند، عباس گفت: این کار فرزند برادر من است که جماعت ما را متفرق کرد و امور ما را پراکنده ساخت و بین ما جدایی انداخت. چهار فرزند بکیر نیز یکجا همراه با هم پیمانان خود یکباره مکه را ترک کردند. در باره عیاش بن ابی ربیعه نیز نقل شده است که ابوجهل و برادرش حارث به یثرب آمدند و با نقل دل نگرانی های مادر او و گریه هایش دلش را نرم کرده و او را به مکه باز گرداندند. در مکه، وی را زندانی کردند و به مردم گفتند با سفیهان خود این گونه رفتار کنید. به صهیب رومی نیز وقتی اجازه خروج دادند که پذیرفت تمام دارایی خود را به مشرکان بدهد. البته علاوه بر فشارهای قریش، مشکلات خانوادگی افراد نیز گاه موجب ایجاد درد سر می شد. از همین رو گفته اند که آیه «ان من ازواجکم و اولادکم عدو لکم فاحذروهم » در باره مهاجرانی نازل شد که زنان و فرزندانشان با گریه و بی تابی مانع از هجرت آنان می شدند. به این ترتیب در مدتی اندک، شهر مکه تقریبا از مسلمانان خالی شد. تنها پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)    ، علی (علیه السلام) و ابوبکر (البته عده ای از خانواده آنان هم مانده بودند) و افراد بازداشت شده و بیمار باقی ماندند.

3- هجرت رسول اکرم( صلی الله علیه و آله)

جلسه دار الندوه:

شکل گیری پایگاه جدید اسلام در مدینه، مشرکان را در ترس و وحشت فرو برد و آنان که تا کنون به طور جدی در باره کشتن پیامبر به دلیل حفظ امنیت مکه برای تجارت، تصمیم نگرفته بودند، اینک برای مقابله با تهدید جدی مسلمانان علیه تجارت آنان که با حضور مسلمانان در مدینه محل عبور کاروان های قریش ایجاد شده بود، باید تصمیم می گرفتند. به همین دلیل در دار الندوه گرد آمدند. در این روز (یوم الزحمه) ابوالبختری بن هشام پیشنهاد حبس و اسود بن ربیع پیشنهاد تبعید را مطرح کردندو سرانجام به پیشنهاد ابوجهل تصمیم گرفتند وی را به قتل برسانند. خود ابوجهل شیوه ای را پیشنهاد کرد که بعدها موجب اختلافات داخلی نشود، او گفت: همه خانواده های قریش و حتی ابولهب در این اقدام شرکت کنند تا اگر بنی هاشم مدعی شدند، نتوانند با همه در بیفتند و ناچار به دیه راضی شوند.

خبر جبرئیل از جلسه دار الندوه

خیلی زود، جبرئیل خبر این توطئه را به اطلاع پیامبر( صلی الله علیه و آله) رساند و او را از خوابیدن در آن شب موعود برحذر داشت و به روایت دیگر، رقیعه فرزند ابوصیغی این خبر را به پیامبر( صلی الله علیه و آله) رساند. خداوند متعال بعدها اخبار مربوط به تصمیم مشرکان را این گونه بیان می فرماید: «و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکرالله والله خیر الماکرین»

«ای رسول ما] به یاد آر وقتی را که کافران با تو مکر می کردند تا تو را [از مقصد خود که تبلیغ دین خداست] باز دارند یا بکشند یا از شهر بیرون کنند. اگر آنها با تو مکر کنند خدا هم با آنها مکر می کند و خدا بهتر از هر کس مکر تواند کرد.»البته از آنجا که این سوره مدنی است، احتمال دارد حکایت خداوند از تصمیم مشرکان باشد نه این که همان روز این آیه نازل شده باشد

شب موعود و فداکاری علی(علیه السلام)

سرانجام شب موعود فرا رسید و چهل نفر از قریش (یا 15 یا 100 نفر) اطراف خانه پیامبر را محاصره کردند. پیامبر که به کمک فرشته الهی از تمام توطئه آگاه بود، رو به علی علیه السلام کرد و فرمود: من امشب مامور هستم از مکه بروم، زیرا نقشه قتل من در میان است; آیا تو در بستر من می خوابی؟ و نیز می فرماید: «افدنی بنفسک; جانت را فدایم کن.» تنها چیزی که علی بن ابی طالب می پرسد این است که آیا اگر من در جای شما بخوابم، شما به سلامت خواهید بود؟ که پیامبر می فرماید: آری آنگاه پیامبر می فرماید: امشب در جای من بخواب و پارچه سبز رنگی را که هنگام خواب روی خود می کشم، روی خود بکش، علی (علیه السلام) نیز چنین می کند.

غزالی در احیاء العلوم پیرامون ارزش این فداکاری می نویسد: شبی که علی (علیه السلام) بر بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوابید، خداوند به دو فرشته اش جبرئیل و میکائیل وحی کرد که من عمر یکی از شما را گرفتم و به عمر دیگری اضافه کردم. کدام یک در حق دیگری ایثار می کنید؟ هر یک حیات را برگزیدند. آنگاه خداوند فرمود: افلا کنتما مثل علی بن ابی طالب علیه السلام خیت بینه و بین محمد فبات علی فراشه یفدیه بنفسه ویؤثره بالحیاة اهبطا الی الارض فاحفظاه من عدوه

امام سجاد (علیه السلام) نیز می فرمود: اولین کسی که جان خود را برای جلب رضای خدا تقدیم کرد، علی بود. و از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله »«بعضی مردانند که از جان خود در راه رضای خدا در می گذرند.» در باره لیلة المبیت و در شان امیر مؤمنان نازل شد که به جای پیامبر خوابید.

خروج پیامبر(صلی الله علیه و آله) از خانه

بسیاری عقیده دارند که پیامبر در حالی که آیات نخست سوره یس و از جمله آیه «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون »را می خواند از خانه خارج شد و به سمت جنوب شهر مکه (عکس سمت مدینه) حرکت کرد. علی بن ابراهیم در تفسیر آیه «و اذ یمکر بک الذین کفروا» می نویسد که هنگام خروج پیامبر(صلی الله علیه و آله) از خانه تمام آنها خوابیده بودند تا بامدادان حمله کنند و گمان نمی کردند پیامبر از نقشه آنان مطلع باشد. البته به نظر می رسد این تفسیر صحیح نباشد زیرا بعید است چهل نفر آدمکش که خانه را محاصره کرده اند، همه بخوابند اما قراین زیادی وجود دارد که خداوند نمی خواست پیامبرش را از طریق اعجاز نجات دهد. یکی از این قراین، خوابیدن علی (علیه السلام) به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله)است که اگر قرار بود اعجاز در کار باشد، نیازی به این امور نبود. با این وصف امکان دارد نظر کسانی که می گویند پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبل از آمدن دشمنان، خانه را ترک کرده است درست باشد.

حمله به خانه

طبق برنامه، قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد. اما ابولهب گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند. برخی نوشته اند که صدای زنی از داخل خانه شنیده شد; به دنبال آن برخی گفتند نمی توانند تحمل کنند که بعدها عرب در باره شان بگویند حرمت فرزندان عم خویش را شکستند. از همین رو منتظر ماندند تا صبح حمله کنند. البته آنان همچنان مواظب بودند تا پیامبر از خانه خارج نشود و گاه به سوی وی (در حالی که امام به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوابیده بود) تیرها (یا سنگهایی) هم پرتاب می کردند اما امام گاه تنها در جای خود می غلطید ولی سر خود را بیرون نمی آورد به هر حال وقتی صبح شد همگی به خانه هجوم آوردند ولی به یکباره علی(صلی الله علیه و آله) از بستر برخاست و همه را مات و حیران کرد.آنان که تازه دریافته بودند پیامبر قبلا از خانه خارج شده است، از امام پرسیدند او کجاست؟ حضرت اظهار بی اطلاعی کرد. برای همین امام را از خانه بیرون کشیدند و کتک زدند و ساعتی هم در مسجدالحرام زندانی کردند و بعد رهایش ساختند. در برخی روایات نیز آمده است که او را تا سر حد کشتن زدند 

پاسخ به چند شبهه

1- چرا آیه 207 سوره بقره در باره علی (علیه السلام) است؟

گفته اند که آیه 207 سوره بقره در مورد علی (علیه السلام) نازل نشده است. در این مورد سمرة بن جندب با گرفتن چهارصد هزار درهم حاضر شد نزول این آیه در باره علی (علیه السلام) را انکار کند. او چنین کرد و اظهار داشت که آیه یاد شده در مورد ابن ملجم است و آیه 204 بقره در حق علی است.

البته این تلاش ذلیلانه نیازی به پاسخ نداشت چون در طول تاریخ روشن شد که این آیه در حق حضرت علی بود و مفسران و محدثان بزرگ به این حقیقت اعتراف کردند

2- خوابیدن علی (علیه السلام) در بستر پیامبر چه اهمیتی داشت؟

جاحظ یکی از دانشمندان اهل سنت می گوید: هرگز خوابیدن علی در بستر پیامبر را نباید فضیلت بزرگی دانست چون پیامبر به او اطمینان داده بود که اگر در جایگاه او بخوابد آسیب نخواهد دید

3- علی علیه السلام می دانست که نمی میرد

ابن تیمیه دمشقی می نویسد: پیامبر به علی گفته بود فردا در محل معین از مکه اعلام کن که هر کسی نزد محمد امانتی دارد بیاید و بگیرد. علی از این جا فهمید که زنده می ماند.

پاسخ دو شبهه:

پیرامون این دو شبهه، دو نوع جواب ارائه شده است; اول جواب مشترک و بعد پاسخ تفصیلی.

1- جواب مشترک این است که به هر حال یا باید گفت که ایمان علی (علیه السلام) به پیامبر در حد معمول بوده و یا اینکه آن حضرت ایمانی فوق العاده داشته است. در صورت نخست نمی توان گفت که وی علم قطعی به سلامت خود داشت چون با ایمان معمولی نمی توانست از حرف پیامبر به زنده ماندن حتمی خود یقین کند. اما اگر ایمان فوق العاده داشت به گونه ای که از سخن پیامبر یقین به سلامت خود در آن شرایط بحرانی می یافت، این نشان از درجه عالی ایمان او دارد که خود فضیلتی بالاتر است.

2- در مورد شبهه اول باید گفت که معلوم نیست پیامبر این سخن را گفته باشد. به همین دلیل است که می بینیم غیر از ابن هشام، ابن سعد مؤلف طبقات الکبری و مقریزی در کتاب خود و نیز در کتاب امتاع الاسماع این سخن که «به تو آسیبی نخواهد رسید» وجود ندارد.

اما در باره جمله دوم باید گفت که این جمله در همان شب به علی (علیه السلام) گفته نشد تا علی یقین کند که کشته نخواهد شد، بلکه در زمان دیگری گفته شد.

مرحوم طوسی می نویسد: شب هجرت سپری شد و علی از محل اختفای پیامبر آگاه بود و برای فراهم ساختن مقدمات سفر پیامبر لازم بود شبانه با او ملاقات کند.

باید بدانیم که پیامبر سه شب در غار ثور ماند و در یکی از همین شبها وقتی علی علیه السلام نزد وی رفت، حضرت سفارشهایی کرد که یکی از آنها رد امانات بود. حلبی نیز می نویسد: در یکی از شبها که پیامبر در غار ثور بود، علی نزدش آمد. پیامبر آن شب به علی دستور داد که امانتهای مردم را باز گرداند

هجرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  به مدینه

همین که پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  از خانه خارج شد جبرئیل نازل گردید و گفت: یا رسول الله! راه «غار ثور» را پیش گیر. غار ثور در کوهی در مسیر «منا» است. چون بلندی کوه مانند شاخ های گاو است، آن را «ثور» یعنی گاو می خواندند.

پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  راه منا را پیش گرفت و با توکل به خدا از مکه خارج شد. در میان راه با ابوبکر برخورد نمود. ابوبکر که موضوع را از پیغمبر شنید، از حضرت خواست او را با خودبرد تا پس از خارج شدن پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  از مکه از آسیب قریش در امان باشد، پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  هم پذیرفت. وقتی به کوه ثور رسیدند داخل غار شدند. از آن طرف همین که هوا روشن شد سران قریش به جستجوی پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  پرداختند. مردی در میان آنها بود که از علم قیافه و شناسائی جای پای افراد بر روز خاک بهره مند بود.

نخست آمدند به در خانه پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  و مرد قیافه شناس به نام «ابوکرز» را آوردند تا ببینند پبغمبر(صلی الله علیه و آله)  از در خانه به کجا رفته است.

بسوی غار ثور

موضوع دیگری را که پیغمبر(صلی الله علیه و آله)  خدا پیش بینی کرد، مسیری بود که برای رفتن به یثرب انتخاب نمود، زیرا بخوبی معلوم بودکه چون مشرکین از خروج آن حضرت مطلع شوند با تمام قوائی که در اختیار دارند در صدد تعقیب و دستگیری آن حضرت برمیآیند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باید راهی را انتخاب کندو بترتیبی خارج شود که دشمنان نتوانند او را پیدا کرده و بمکه باز گردانند.

برای این منظور هم شبی که از مکه خارج شد بجای آنکه راه معمولی یثرب را در پیش گیرد، و اساسا به سمت شمال غربی مکه و ناحیه یثرب برود، راه جنوب غربی را در پیش گرفت و خود را به غار معروف «غار ثور» رسانید. و سه روز درآن غار ماند آنگاه بسوی مدینه حرکت کرد.

در این میان ابوبکر نیز از ماجرا مطلع شد و خود را به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) رساند و با آن حضرت وارد غار شدو یا بگفته دسته ای از

مورخین رسول خدا صلی الله علیه و آله همان شب او را از ماجرامطلع کرده بهمراه خود به غار برد.

ابن هشام می نویسد: ساعتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست تصمیم خود را در هجرت از مکه عملی سازد بخانه ابوبکر آمد و او را برداشته از در کوچکی که در پشت خانه ابوبکر بود، بسوی غار ثور حرکت کردند غار مزبور در کوهی درقسمت جنوبی مکه قرار داشت، شب هنگام بدانجا رسیدند وهر دو وارد غار شدند.

ابوبکر بفرزندش عبد الله دستور داد در مکه بماند و اخبارمکه و قریش را هر شب به اطلاع او در همان غار برساند و ازآنسو غلام خود عامر بن فهیره را مامور کرد تا گوسفندان او رابعنوان چرانیدن به آن حدود ببرد و شب هنگام آنها را به در غارسوق دهد تا بتوانند از شیر و یا احیانا از گوشت آنها در صورت امکان استفاده کنند، و برای اینکه رد پای عبد الله بن ابی بکرهم که شبها بغار میآمد از بین برود و اثر پائی از او بجای نماندعامر بن فهیره هر روز صبح گوسفندان را از همان راهی که عبد الله آمده بود و در همان خط به چرا می برد.

پیغمبر(صلی الله علیه و آله)   در روز 12 ماه ربیع الاول سال یازدهم وارد حومه مدینه و دهکده «قبا» شد. مردم مدینه که اطلاع یافتند پیغمبر(صلی الله علیه و آله)   وارد خواهد شد، مرد و زن و پیر و جوان همراه مسلمانان مهاجر تا قبا به استقبال آمده بودند، و چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله)  را دیدند هلهله کنان شادی ها نمودند.

ای پیغمبری که در میان ما برانگیخته شده ای!فرمانی مطاع از جانب خدا آورده ای.پیغمبر(صلی الله علیه و آله)   ضمن قدردانی از مردم مدینه از پیران و زنان و کودکان خواست تا به شهر برگردند، و خود با بقیه مردم مدینه و مهاجرین چند روز در قبا ماند، تا اینکه علی (علیه السلام) از مکه رسید و با رسیدن وی پیغمبر(صلی الله علیه و آله)    آماده شد تا وارد مدینه شود.ابن اثیر می نویسد: چون علی (علیه السلام) از انجام آنچه پیغمبر(صلی الله علیه و آله)    به وی دستور داده بود در مکه فراغت یافت، مکه را ترک گفت و به مدینه هجرت نمود. شب ها در حرکت بود و روزها خود را پنهان می کرد تا وارد مدینه شد در حالی که پاهایش مجروح شده بود.همین که پیغمبر از آمدن علی (علیه السلام) آگاهی یافت فرمود: بگوئید علی بیاید. عرض کردند: یا رسول الله! علی نمی تواند راه برود. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خود آمد و علی (علیه السلام) را در آغوش گرفت و از مشاهده ورم پاهای او گریست. سپس دست برد و با آب دهان مبارک خود پاهای مجروح علی (علیه السلام) را مالش داد، و همین موجب شد که علی علیه السلام تا هنگام شهادت دیگر از ناحیه پا ناراحتی ندیدعلی (علیه السلام) خود تنها هجرت کرده بود و زن و دختران پیغمبر کسان دیگر بعدا هجرت نمودند.قبل از حرکت، پیغمبر قطعه زمینی را در آنجا تعلق به دو نفر یتیم داشت به دو برابر قیمت از قیم آنها خرید و به یاد چند روزی که در آنجا اقامت داشته است، نقشه اولین مسجد را با گچ ریخت و در آن نماز گزارد. همان جا این آیه شریفه نازل شد:«مسجدی که بر اساس تقوا در نخستین روز تاسیس یافته است، جا دارد که در آن نماز گزارند. در این مسجد مردانی هستند که می خواهند پاک بمانند».سپس پیغمبر و همراهان در میان هلهله و شادی بی نظیر مردم مدینه وارد آن شهر تاریخی گردید و ده سال آخر عمر پربرکتش را در آنجا به سر آورد.

راه امن شد

سه روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غار ماند و در این سه روز مشرکین قریش جاهائی را که احتمال میدادند پیغمبر خدابدانجا رفته باشد زیر پا گذاردند و چون اثری از آن حضرت نیافتند تدریجا مایوس شده و موقتا از جستجو و تفحص منصرف شدند اما جایزه بسیار بزرگی برای کسی که محمد را بیابدتعیین کردند و آن جایزه «صد شتر» بود، و راستی هم برای اعراب آنزمان که همه ثروت و سرمایه شان در شتر خلاصه میشدجایزه بسیار بزرگی بود.

یاس مشرکین از یافتن محمد (صلی الله علیه و آله) سبب شدکه راهها امن شود و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خدا طبق طرح قبلی بتواند از غاربیرون آمده و به سوی مدینه حرکت کند.

چنانچه قبلا اشاره شد برای اینکار به دو چیز احتیاج داشتندیکی مرکب و دیگری راهنما و دلیل راه، که آنها را حتی المقدور از بیراهه ببرد، مطابق آنچه «سیوطی» در کتاب «درالمنثور» از ابن مردویه و دیگران نقل کرده علی علیه السلام اینکارها را انجام داد و سه شتر برای آنها خریداری کرده ودلیل راهی نیز برای ایشان اجیر کرد و روز سوم آنها را بر در غارآورد و رسول خدا صلی الله علیه و آله بدین ترتیب بسوی مدینه حرکت کرد، و مطابق نقل ابن هشام و دیگران ابوبکر قبلا سه شتر برای انجام این منظور آماده کرده بود و شخصی را هم بنام عبد الله بن ارقط (یا اریقط) - که خود از مشرکین بود - ولی بخاطراینکه مورد سوء ظن قرار نگیرد او را - اجیر کردند، و دختر ابوبکر

«اسماء» نیز برای ایشان آذوقه آورد.

اما همگی اینان با مختصر اختلافی نوشته اند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست حرکت کند ابوبکر یاعبد الله ابن ارقط شتر را پیش آوردند که آن حضرت سوار شودولی رسول خدا صلی الله علیه و آله از سوار شدن خودداری کرد وفرمود شتری را که از آن من نیست سوار نمی شوم و بالاخره پس از مذاکره رسول خدا صلی الله علیه و آله آن شتر را از ابوبکرخریداری کرد و آنگاه سوار آن شتر شد و براه افتادند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی