SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

وفات مادر

به فاصله ای اندک از پایان محاصره ی شعب ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه همسر او وفات یافتند و به این ترتیب فاطمه در پنج سالگی مادر خود را از دست داد. آری آن شب دیگر چشمان مهربان خدیجه نمی توانست چشم معصوم فاطمه را ببیند، به همین جهت بانوان حاضر او را بیرون بردند و سرانجام اولین بانوئی که اسلام را پذیرفت درگذشت.

امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه نزد پدر آمد او که مضطرب بود، پرسید:, مادرم کجاست؟، حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر می پرسید. از اهل خانه نیز سراغ مادرش را می گرفت. در آن حال جبرییل از جانب خداوند نازل شد و به پیامبر گفت:, پروردگارت امر می کند به فاطمه سلام برسان و بگو مادر تو در خانه ای از خانه های بهشت است که از نی ساخته شده است و نی ها را در طلا نصب کرده اند، ستون های آن از یاقوت سرخ است و در میان قصر آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران هستند.،

و این چنین بود که قلب فاطمه آرام گرفت و گفت:, حق تعالی سالم از نقص و عیب است و سلامتی ها از اوست و سلام ها به او برمی گردد.

مصیبت ها را این گونه نقل می کند:

«پس از رحلت ابوطالب روزی یکی از سفیهان جلوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را گرفت و مقداری خاک بر سرش ریخت.رسول خدا هم چنان که خاک ها روی سرش بود به خانه آمد. در این وقت یکی از دختران ـ که فاطمه بود ـ برخاست و خاک ها را از سر و روی پدر پاک کرد و آن گاه گریست. رسول خدا او را دلداری داد و فرمود:, دخترکم گریه نکن، خدا پدرت را محافظت خواهد کرد.،پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مدینه هجرت کرد.حضرت بعد از خروج خود از مکه به علی (علیه السلام) پیام فرستاد که فاطمه (علیها السلام) و تعدادی از زنان را به مدینه بیاورد و مسلمانان را نیز به هجرت دعوت کند. وقتی پیام رسید، فاطمه (علیها السلام) همراه فاطمه بنت اسد وفاطمه بنت زبیر با کمک علی سوار بر اشتران عازم مدینه شدند.

البته در مسیر راه کفّار راه را بر کاروان بستند امّا علی با رشادت یکی از مهاجمان را به هلاکت رساند و به این ترتیب کاروان سلامت به منزل رسید.در آن روزگار که مسلمانان دوران آمادگی خود را در مکه می گذراندند، محیط زندگی آنان سخت طوفانی و شرائط فوق العاده بحرانی بود.آغاز اسلام بود و مسلمانان در اقلیت شدیدی قرار داشتند، و تمام قدرت و نیرو و حاکمیت و ثروت دست دشمنان بی رحم و بی منطق اسلام بود و هر کاری می خواستند، می کردند.آزاری نبود که بر سر مسلمانان نیاورند، و جسارت و توهینی نبود که نسبت به مقام شامخ پیامبر(صلی الله علیه و آله)روا ندارند.در این دوران دو نفر بیش از همه ایثار و فداکاری کردند: از میان زنان «خدیجه» بود که بر زخمهای قلب و جسم پیامبر(صلی الله علیه و آله)مرهم می نهاد، و غبار غم و اندوه را با فداکاریهایش، با محبت و صفایش با همدردی و دلسوزی اش، از قلب مبارکه پیامبر می زدود.

و دیگر «ابوطالب پدر بزرگوار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بود که نفوذ و اعتباری بسیار در میان مردم مکه داشت، و از تدبیر و هوش و ذکاوت فوق العاده ای برخوردار بود، او خود را سپری نیرومند در برابر پیامبر(صلی الله علیه و آله)کرده بود و یار و یاور و حامی مهربان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)بود.

ولی با نهایت تأسف این هر دو یار وفادار، و دو شخصیت بزرگ و انسانهای ایثارگر، در سال دهم هجرت به فاصله کمی چشم از جهان پوشیدند، و پیغمبر(صلی الله علیه و آله)را در مرگ خود عزادار ساختند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از این نظر تنها ماند.

شدت اندوه پیامبر(صلی الله علیه و آله)در سوگ این دو شخصیت که به حق هر کدام سهم قابل ملاحظه ای در پیشرفت اسلام داشتند، از اینجا روشن می شود که آن سال را «عام الحزن» نام نهادند یعنی «سال غم و اندوه»!.

اما از آنجا که خداوند هر نعمتی را از بندگان برگزیده اش می گیرد نعمت دیگری را جانشین آن می کند هر کدام از این دو بزرگوار فرزندی از خود به یادگار گذاشتند که درست نقش آن ها را ایفا می کردند.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) یادگار «ابوطالب» همانند پدر حامی و مدافع و یار و یاور پیامبر(صلی الله علیه و آله)بود، قبلا نیز چنین بود اما بعد از ابوطالب جای خالی او را نیز پر کرد.و خدیجه دخترش «فاطمه» را به یادگار گذاشت، دختری مهربان، فداکار و شجاع و ایثارگر که همواره در کنار «پدر» بود و گرد و غبار و رنج و محنت را از قلب پاک پدر می زدود.امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در آن هنگام 19 سال داشت در حالی که فاطمه (علیها السلام) طبق احادیث معروف بیش از پنجسال از سن مبارکش نگذشته بود، قابل توجه اینکه هر دو در خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله)زندگی می کردند و مونس ساعتهای تنهائی او بودند.هنوز سه سال به هجرت باقی مانده بود، سه سال مملو از حوادث سخت و طوفانهای شدید زندگی، مملو از مرارتها و ملالتها، مملو از آزارها و اهانتها و تلاشهای دشمنان برای محو اسلام و مسلمین.گاه دشمنان سنگدل، خاک، یا خاکستر بر سر پیامبر(صلی الله علیه و آله)می پاشیدند، هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله)خانه می آمد، فاطمه (علیها السلام) خاک و خاکستر از سر و صورت پدر پاک می کرد، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله)می فرمود:دخترم غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر تواست.

گاه دشمنان در حجر اسماعیل اجتماع داشتند و به بتها سوگند می خوردند که هر کجا «محمّد» را پیدا کنند، او را به قتل برسانند.فاطمه (علیها السلام) این خبر را می شنید و به اطلاع پدر می رساند تا مراقب بیشتری از خود کند و این نشان می دهد که نه تنها در درون خانه که در بیرون نیز فاطمه (علیها السلام) در فکر دفاع و نجات پدر بود.در یکی از همان سالها، ابوجهل مشتی اراذل مکّه را تحریک کرد که به هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله)در مسجد الحرام به سجده رفته بود، شکمبه گوسفندی را بیاورند و بر سر حضرت بیفکنند، هنگامی که این عمل انجام شد ابوجهل و اطرافیانش صدا به خنده بلند کردند و پیامبر(صلی الله علیه و آله)را به باد مسخره گرفتند.بعضی از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بیرحم چنان آماده بود که توانائی بر دفاع نداشتند، ولی هنگامی که این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه(علیها السلام) رسید به سرعت به مسجد الحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و یارانش ر با شمشیر زبان مجازات کرد، و به آن ها نفرین فرمود.آری در آنجا که گاهی مردن دلاور جرأت دفاع از پیامبر(صلی الله علیه و آله)را نداشتند، این دختر شجاع و خردسال، حضور داشت و به دفاع از پیامبر(صلی الله علیه و آله)می پرداخت.این دوران هر چه بود، سپری شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله)عازم هجرت به مدینه گشت. فاطمه (علیها السلام) باید موقتاً از پدر جدا شود و در خانه تنها بماند، تا زمانی که اجازه هجرت به او داده شود، در حالی که 8 سال بیشتر از سن مبارکش نمی گذشت. ولی همانگونه که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در لحظات حساس و بحرانی هجرت با خوابیدن در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله)امتحان ایثار و فداکاری خود را داد و بدن خویش را در معرض شمشیرهای دشمن گذارد، فاطمه(علیها السلام) نیز بدون جزع و بیتابی آمادگی خود را برای پذیرش این رسالت جدید اعلام داشت.

ولی دوران جدائی او نمی توانست زیاد طولانی باشد، و باید در کنار پدر همچنان بماند. و در محیط مدینه همچون مکه به دفاع خود ادامه دهد، و گردو غبار اندوه و حوادث سخت را از قلب نورانی پدر بشوید، لذا بعد از چند روز به اتفاق چند نفر از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله)به همراهی امیر مؤمنان علی(علیه السلام) به مدینه آمد.

فاطمه(علیها السلام)  نه تنها در روزهای عادی (هر چند پیامبر(صلی الله علیه و آله)روز عادی نداشت) بکله در روزهای جنگ و طوفانی نیز همچون یک مرد شجاع در شعاعی که مأموریت داشت، از پیامبر(صلی الله علیه و آله)دفاع می کرد.هنگامی که جنگ «احد» پایان گرفت و تازه لشگر دشمن صحنه را ترک گفته بود و پیامبر(صلی الله علیه و آله)با دندان شکسته و پیشانی مجروح هنوز در میدان احد بود فاطمه (علیها السلام)  با سرعت به «احد» آمد و با اینکه هنوز نوجوان کم سن و سالی بود فاصله میان «مدینه» و «احد» را با پای پیاده و با شوق زیاد طی کرد، صورت پدر را با آب شستشو داد، خون را از چهره اش زدود، اما زخم پیشانی همچنان خونریزی می کرد.قطعه حصیری را سوزاند، و خاکستر آن را برجای زخم ریخت و مانع خونریزی شد، و عجیبتر اینکه برای جنگی که در روز بعد اتفاق می افتاد. اسلحه برای پدر فراهم می کرد.در جنگ احزاب که از پررنجترین غزوات اسلامی بود، و در ماجرای فتح مکه در آن روز که سپاه پیروزمند اسلام با احتیاطهای لازم آخرین سنگر شرک را از دست مشرکان گرفت و خانه را از لوث وجود بتها پاک کرد، باز می بینیم فاطمه (صلی الله علیه و آله)در کنار پیامبر قرار گرفته، و به کنار خندق می آید و برای پیامبر(صلی الله علیه و آله)که چند روز گرسنه مانده، غذای ساده ای که از قرض نانی تجاوز نمی کرد، تهیه می کند، و به هنگام فتح مکه برای او خمیه می زند، آب برای شستشو و غسل آماده می کند، تا گردو غبار را از تنش بشوید و لباس پاکیزه ای بپوشد و رهسپار مسجد الحرام شود.

ام ابیها

پیامبر(صلی الله علیه و آله)فاطمه را ام ابیها می خواند. گزارش های بسیاری در این مورد وجود دارد که این لقب را پیامبر(صلی الله علیه و آله)به فاطمه(علیها السلام)  داده است. امام صادق(علیها السلام)  فرمود: «اِن فاطمه(علیها السلام)  تکنی بأم أبیه»

این کنیه بیانگر دو مطلب مهم است، حب پیامبر(صلی الله علیه و آله)نسبت به زهرا(س) و دیگر این که نام گذاری او به این کنیه به دلیل محبت پدر نسبت به او است. علماء فن گفته اند: اطلاق این کنیه بر زهرا(س) بعد از کلمه «یحبها» دلالت بر شدت محبت دارد. توجه به این نکته لازم است که مراد از این لفظ معنای مجازی آن است.

در لغت کلمه ام به معنای اصل و ریشه است و غالبا به این معنا به کار می رود. فخر رازی گفته ام الجیش پرچم بزرگی است که در قلب سپاه است و ملجأ و مأوای افراد است. اما در مورد این کلمه احتمالات دیگری نیز وجود دارد برخی آن را به معنی ثمره گرفته اند زیرا قصد و مقصود از درخت ثمره آن است. در این صورت تمام این معانی و نکات لغوی در معنای ام ابیها نهفته است و معنای ام ابیها چنین می شود: فاطمه زهرا(س) اصل وجود نبی و حقیقت او است و وحدت نوری و وجودی آن ها امری ثابت شده است چرا که پیامبر(ص) خود فرمود: فاطمة روحی و بهجة قلبی، فاطمة منی و اَنا من فاطمة.[2]

سیدة نساء العالمین

یکی دیگر از جلوه های زهرا(علیها السلام)  در کلام پدر سیدة نساء عالمیان است. این لقب که توسط پدر به زهرا(علیها السلام)  اعطاء شد، مورد اتفاق شیعه و اهل سنت است.

پیامبر(صلی الله علیه و آله)بسیار زهرا(علیها السلام)  را با این لقب مورد خطاب قرار می داد و می فرمود: أما إبنتی فاطمة سیدة نساء العالمین من الأولین و الأخرین و هی بضعة منی»

در متون تاریخی شیعه و اهل سنت گزارش های بسیاری در مورد سیده بودن زهرا(س) وجود دارد و از طریق بسیاری راویان چون عایشه، ام سلمه، حذیفه، سلمان و ائمه: و با مضامین مختلفی چون: سیدة نساء العالمین،« سیدة نساء المؤمنین، سیدة نساء اهل الجنة،«سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخری»نقل شده است.

زهرا صدیقه کبری

یکی از خصوصیات بارز زهرا(علیها السلام)  که در کلام پدر تجلی یافت، صداقت اواست. پیامبر(صلی الله علیه و آله)زهرا(علیها السلام)  را به لقب صدیقه مفتخر ساخت و فرمود: هی صدیقة الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی.

و در گزارش دیگری پیامبر(صلی الله علیه و آله)به علی(علیه السلام)  فرمود: علی(علیه السلام)  سه نعمت به تو ارزانی شده که به احدی حتی به من عطا نشده است: پدر زنی چون من به تو ارزانی شده در حالی که من پدر همسری که پیامبر(صلی الله علیه و آله)خداست ندارم. فرزندانی بسان حسن و حسین به تو داده شده که من مانند آن را ندارم. همسری گران قدر چون دخت فرزانه ام «صدیقه» به تو ارزانی شده که به من چنین موهبتی ارزانی نشده است. همان طور که از گزارش های فوق به دست می آید، اولین کسی که زهرا(علیها السلام)  را به این لقب مفتخر ساخت، شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله)بود.

کلمه صدیق از جهت لغت صیغه مبالغه بر وزن فعیل و به معنی کثیر الصدق می باشد. این لقب شریف و عظیمی است که خداوند در قرآن حضرت مریم(علیها السلام)   را با آن مدح کرده و فرموده: «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ»« مسیح، پسر مریم جز پیامبری نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانی آمده بودند؛ و مادرش زنی بسیار راستگو بود. هر دو غذا می خوردند. بنگر چگونه، آیات [خود] را برای آنان توضیح می دهیم؛ سپس ببین چگونه [از حقیقت] دور می افتند.

نکته قابل توجه در گزارش فوق این است که مقام صدق و استقامت در قول و فعل، تلالو مقام نبوت است چرا که خداوند متعال فرموده: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئکَ رَفِیقاً» و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره ی کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگان اند و آنان چه نیکو همدمانند.

در رابطه با وجه تسمیه زهرا(علیها السلام)  به صدیقه وجوه مختلفی ذکر کرده اند از جمله این که: صدیقه نام گرفت به دلیل این که وحدانیت خداوند و نبوت پدرش و امامت همسر و فرزندانش را یکی بعد از دیگری، تصدیق کرد. او در حالی که طفل صغیری بود نبوت پدرش را تصدیق کرد و در همه احوال و افعال و اقوال به پدر خود اقتدا نمود. و پیامبر(صلی الله علیه و آله)که اصدق قائلین و افضل صدیقین بود فرمود: «فاطمة صدیقة الکبری» و بدین ترتیب او را بر مریم برتری داد. عایشه نیز بارها بر این مطلب شهادت داده است. وی در چند مورد گفته است: ما رأیت إمرأة أصدق منها الا ابیها و ما رأیت أحدا أصدق لهجة منها إلا أن یکون الذی ولده.»

من هیچ کسی را راستگو تر از او ندیدم به جز پدرش.

امام صادق(علیه السلام)  نیز در ضمن روایتی به این ویژگی زهرا(علیها السلام)  از زبان جدش امیر مومنان اشاره کرده است.

روی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ غَسَلَ فَاطِمَةَ قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَأَنِّی اسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ کَأَنَّکَ ضِقْتَ بِمَا أَخْبَرْتُکَ بِهِ قَالَ فَقُلْتُ قَدْ کَانَ ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَقَالَ لَا تَضِیقَنَّ فَإِنَّهَا صِدِّیقَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ یَغْسِلُهَا إِلَّا صِدِّیقٌ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یَغْسِلْهَا إِلَّا عِیسَی»

از امام صادق(علیه السلام)  سؤال شد، چه کسی زهرا(علیها السلام)  را غسل داد؟ فرمود: امیر مؤمنان. این مطلب اندکی بر راوی گران آمد. امام که متوجه شد فرمود: این واقعیت بر تو گران آمد؟ گفتم آری. فرمود: نباید چنین باشد. چرا که فاطمه(علیها السلام)  صدیقه بود و جز صدیق کسی شایستگی غسل او را ندارد. آیا نمی دانی که مریم را کسی جز پسرش عیسی غسل نداد؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی