SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

امام محمد بن علی علیه السلام اسوه فضیلت و تقوا و سرچشمه کمالات ناب انسانی بود. در وجود او بی کرانِ علم و حکمت، با اوج خضوع و بندگی در پیشگاه پروردگار درهم آمیخته بود و جلوه زیبایی از انسان کامل را به نمایش می گذاشت. آن امام، شکوه عبادت عارفانه و شگفتی پرستش عاشقانه را تفسیری روشن و زیبا بود. فرزند گران قدرش امام صادق علیه السلام در شأن پدر با سخنی کوتاه ولی والا و ارزنده چنین می گوید: «در گفتار، راستگوترین، در دیدار، گشاده روترین، در بذل جان برای خدا، بخشنده ترین و در اخلاق، متواضع ترینِ مردمان بود».

وقار و متانت امام

امام باقر علیه السلام اهل وقار و متانت بود. عظمت مقام و شأن و شوکت او ایجاب می کرد که در رفتارها به گونه ای باشد که مردم بر او جرأت نکنند و در محضر او سخنان بیهوده و ناصواب نگویند. می کوشید به شیوه ای جامع ولی مختصر سخن بگوید و در بیاناتش زیاده گویی و بی حساب گویی وجود نداشته باشد. اگر در مجلسی به مناسبت می گریست یا می خندید، سعی بر آن داشت که صدا را به گریه بلند نکند و اظهار جزع و بی تابی ننماید؛ جز در دعاها و نجواها که گاه در آن از خود بی تابی نشان می داد و به صدای بلند می گریست. خنده های امام نیز صدادار و قهقهه مانند نبود، آرام لبخند می زد و هرگز در خنده بی اختیار و بی قرار نبود و تازه در همان حال نیز پس از خنده می فرمود: «خداوندا! بر من خشم مگیر». آرام و شمرده سخن می گفت و هرگز صدایش در سخن بلند نمی شد، حتی در بحث های بسیار گرم و در محاورات پر شور، بر خود مسلط بود و با کمال حلم و مدارا، به سخنان آن ها گوش فرا می داد و آن گاه لب به پاسخ می گشود.

در میان مردمان

امام باقر علیه السلام در میان مردم و هم دم آنان بود. با همه شأن و شوکتی که داشت، هرگز چون عالمان متکبّر و دانایان مغرور، حرکت نکرد. خود را با کم ترین مردمان وفق می داد، با گم نام ترین آنان می نشست و با آن ها سخن می گفت، با زبان آن ها حرف می زد و مشکلاتشان را می گشود و دین و باورشان را اصلاح و به ایشان تفهیم می کرد. او در این باره از خود تواضع بسیار نشان می داد؛ آن چنان که خود را با او مأنوس می یافتند. هرگز ابهت و جلال امام سبب نمی شد که نتوانند حرف خود را بگویند و یا بین او و خود فاصله ای احساس کنند. این گونه برخوردها بود که مردم را شیفته می کرد و آن ها تازه می فهمیدند چه جنایتی عظیم از سوی زمامداران مطرح شده بود که بین امام و آن ها تا حال فاصله انداخته و حتی به مردم قبولانده بودند که امامان شیعه، درخور اعتنایی نیستند و یا مقام و موقعیت آن ها را در دلشان شکسته و ایشان را تحقیر کرده اند.

محبت اهل بیت

امام باقر علیه السلام دوستدار مردمان بود واین دوستی را به گونه ای به آن ها نشان می داد و هم اثر دوستی مردم را به خود آن ها عرضه می داشت،تا آن ها در راه و خط مشی خود استوارتر باشند. فردی از خراسان به خدمت امام آمد، در حالی که به علت سفر پاهایش زخمین بود. به امام عرضه داشت که دوستی و محبت شما مرا به این روز افکنده و بدین جا کشانده است. امام ضمن تشکر از محبت و دوستی او فرمود: «به خدا سوگند، اگر سنگی هم ما را دوست بدارد، خداوند در روز قیامت آن سنگ را با ما محشور می دارد و آیا دین جز محبت است».

رهنمون به رحمت خد

امام باقر علیه السلام در پی شستن اذهان مردمان از اندیشه گناهانی بود که آنان را شکنجه و آزار می داد. برخی افراد از آن رو که از خاندان گناه و از تبار بدکاران بودند، اظهار شرم می کردند. امام می کوشید که آنان را از عذاب وجدان رهایی بخشد وبعد از توبه، به کردار نیک رهنمون کند.

«سعد الخیر» از فرزندان «عبد العزیز بن مروان» و از امویان بود. روزی در برابر امام گریست. امام از علت گریه اش پرسید. پاسخ داد که از خاندان بنی امیه است و خدای در قرآن از آن ها تعبیر زننده ای دارد. امام دلداری اش داد و فرمود: «نگران نباش، تو از ما اهل بیت هستی؛ از آن رو که پیرو خط مایی و خدا فرموده است: پس هر که از من پیروی کند، بی گمان او از من است». امام با این سخن حکیمانه، او را از عذاب وجدان نجات بخشید و در مسیر اطاعت و عبادت قرار داد.

حلم و بردباری

امام باقر علیه السلام کوه حلم و دریای بردباری بود و در برابر همه اهانت های بی پروا و همه گستاخی های بی شرمانه، حلمی شگفت انگیز از خود نشان می داد. روزی مردی مسیحی، با اتکا به این امر که دستگاه حکومت اموی به امام روی خوش نشان نمی دهد و اگر اهانتی به ایشان کند، دفاع کننده ای نخواهد داشت، کینه و عقده لبریز خود را برون ریخت و به روی امام زبان به گستاخی گشود و گفت: «تو بقر هستی». امام علیه السلام با حلم و شکیبایی پاسخ داد: «من باقرم». مسیحی ادامه داد: «تو فرزند آن زن آشپز هستی». امام فرمود: «آشپزی شغل و کار او بود و این ننگ و عار نیست». سپس مرد مسیحی با گستاخی تمام به مادر امام علیه السلام اهانت کرد. امام فروتنانه فرمود: «اگر مادرم آن گونه بود که تو توصیف می کنی، خدای از او درگذرد و اگر سخن تو درباره مادرم دروغ بود، خدای از تو درگذرد». مرد مسیحی که گستاخی خود را تا به این حد و حلم امام را تا به این اندازه دید، از امام عذر خواست و اسلام آورد.

در زلال سخنان امام

بهترین چیزهایی که ممکن است با هم بیامیزند، حلم و بردباری است که با علم آمیخته گردد.

برترین کمالات عبارت است از: آگاهی وشناخت از دین، تحمل سختی ها و ناگواری ها و تنظیم زندگی.

سه چیز در دنیا و آخرت از صفات پسندیده است: 1. آن کس را که به تو ستم کرده ببخشی؛ 2. به دیدار کسی که با تو قطع رابطه کرده، بروی؛ 3. هر گاه کسی از روی نادانی خلافی مرتکب شد، بردباریِ خویش را حفظ کنی.

بنده آن گاه عالم می شود که به افراد برتر از خویش حسادت نورزد و آنان که پایین تر از او قرار دارند را به دیده حقارت ننگرد.

سه ویژگی است که زیان آن پیش از مرگ دامن گیر صاحبش می شود: اول نافرمانی و سرکشی؛ دوم قطع پیوندهای خویشاوندی؛ سوم سوگند دروغ به خداوند.

مؤمنان در نیکی کردن و مهربانی و دلسوزی به یکدیگر هم چون تن واحدند که اگر جایی از آن دردمند شود، باقی جاها در بیداری و تب و سوز آن هم دردی کنند.

خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان کرده است: خشنودی خودش را در طاعتش، پس هیچ طاعتی را کوچک نشمار، شاید که رضایتش در همان باشد؛ غضبش را در نافرمانی اش، پس هیچ گناهی را کوچک نینگار، شاید غضبش در همان باشد؛ ولّی خود را در میان مردم پنهان کرد، پس هیچ کس را کوچک نشمر، شاید ولّی و دوست خدا باشد.

به خدا سوگند که متکبر با خداوند در ردای عظمت او ستیزه دارد.

از تنبلی و تنگ دلی بپرهیز که این دو کلید هر بدی باشند؛ هر که تنبلی کند، حقی نپردازد و هر که تنگ دل شود، بر حق شکیبا نبود.

خداوند، دشنام گویِ بی آبرو را دشمن دارد.

رفاقت بیست ساله، خویشاوندی است.

چهار چیز از جمله گنج های نیکویی اند: نهان داشتن حاجت، صدقه، درد و مصیبت.

پر افسوس ترین مردم در روز رستاخیز، بنده ای است که عمل عدالتی را وصف کند و خودش خلاف آن عمل نماید.

اگر گدا می دانست در گدایی چیست، کسی از کس دیگر گدایی نمی کرد، و اگر آن که که از او گدایی کنند، می دانست در برنیاوردن خواهش چیست، کسی چیزی را از کس دیگر دریغ نمی کرد.

هیچ کرداری پذیرفته نیست جز به معرفت، و معرفتی نیست جز به همراهی کردار. هر که معرفت یافت، او را به کردار ره نماید و هر که معرفت ندارد، عملی نیاورد.

شیخ کلینی در کتاب کافی به سند خود از امام رضا (ع) روایت کرده است که امام باقر (ع) به هنگام احتضار فرمود: هنگامی که به درود حیات گفتم زمین را برایم بشکافید و قبری مهیا کنید پس اگر به شما گفتند برای رسول خدا (ص) لحد بوده است، تصدیق کنید.

نگارنده: این فرمایش بدان دلیل بوده است که امام باقر (ع) شکافتن زمین را از برخی جهات بهتر می دانسته اگر چه فضیلت لحد بالاتر بوده است.

کلینی به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم هر آنچه از کتب و سلاح و آثار و امانات انبیاء در نزد خود داشت، به من به ودیعت سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسید به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قریش را دعوت کردم که یکی از آنان نافع مولای عبد الله بن عمر بود. پس به من فرمود: «بنویس این چیزی است که یعقوب فرزندانش را بدان وصیت کرد که ای فرزندانم خداوند دین را برای شما برگزید، پس نمیرید مگر آنکه تسلیم رضای خداوند باشید. »و وصیت کرد محمد بن علی به جعفر بن محمد و به وی فرمان می دهد که او را به جامه بردی که هر جمعه در آن نماز می خواند کفن کند و عمامه اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمین بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهای کفن او را باز کند. سپس به شهود فرمود: بازگردید خداوند شما را رحمت کند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: ای پدر!در این وصیت چه بود که بر آن شاهد طلب کردی؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه که به تو وصیت نکرده ام و می خواستم بدین وسیله حجت و دلیلی برای تو قرار داده باشم. در حقیقت امام (ع) می خواست به این وسیله همگان بدانند که جعفر بن محمد (ع) ، وصی و جانشین و امام بعد از اوست.

کلینی در کافی به سند خود از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: پدرم روزی در ایام بیماریش به من گفت: پسرم گروهی از قریشیان ساکن مدینه را بدینجا فراخوان تا آنها را گواه بگیرم. من نیز چنین کردم. پس امام در حضور آنان به من فرمود: ای جعفر هنگامی که من دنیا را وداع گفتم مرا بشوی و کفن کن و قبرم را چهار انگشت بالاتر از زمین قرار ده و بر آن آب بپاش. چون گواهان رفتند به پدرم عرض کردم: اگر مرا (در خلوت هم) به این کارها امر می کردی، انجام می دادم. چرا درخواستی تا عده ای را به عنوان شاهد به نزدت بیاورم؟ فرمود: پسرم می خواستم با تو نزاع نکنند. (یعنی در امامت و خلافت از پس من با تو نزاع نکنند و بدانند که تو وصی منی) .

کلینی در کافی به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم در وصیتش نوشته بود که وی را در سه جامه کفن کنم. یکی ردای جمره ای او بود که در روز جمعه با آن نماز می خواند و دو پیراهن دیگر. پس به وی عرض کردم: چرا اینها را می نویسی؟فرمود: می ترسم مردم با تو از در نزاع وارد شوند و بگویند او را در چهار یا پنج جامه کفن کن اما تو به گفتار آنان راه مرو. عمامه خودم را بر سرم بند و البته عمامه را جزو کفن محسوب مکن بلکه عمامه از چیزهایی است که بدن را به آن می پوشانند.

شیخ کلینی در کافی به سند خود نقل کرده است که امام باقر (ع) وصیت کرد که هشتصد درهم برای برگزاری مراسم سوگواری او اختصاص دهند و این کار را از سنت می دانست. زیرا پیامبر می فرمود: برای خاندان جعفر طعامی فراهم آرید، آنان نیز به وصیتش عمل کردند.

وضعیت زندگانی امام و شیعیان

فشارهای اعمال شده از سوی امویان در این دوره از تاریخ شیعه نیز تداوم یافت و روزگار بسیار سختی را برای شیعیان و امام رقم زد. تمامی حرکت هایی که با حاکمیت ضدّیتی داشت به شدت سرکوب می شد و چون شیعه جلودار نهضت های عدالت خواه است، لبه تیز این سرکوب ها متوجه آن شد. سیاست سرکوب امویان، شیعه را در تنگنای سه ضلعی «خفقان، جعل حدیث و اتهام های ناروا» قرار داد و حیات فکری شیعه را با خطر جدی روبه رو کرد.

در این رهگذر، بیشترین فشارها و اتهامات متوجه امام باقر علیه السلام ، سرپرست و پیشوای شیعه بود، به اندازه ای که اثر این اتهام های ناروا و ناجوانمردانه و موج بزرگ تبلیغات سوء بر ضد امام، در توده مردم نیز به چشم می خورد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

«زمانی که پدرم به دمشق فراخوانده شد، مردم [با تمسخر [می گفتند: این پسر ابوتراب است. پدرم [که از زخم زبان های آنان اندوهگین شده بود [به دیواری تکیه داد، خدای را ستود، بر محمد صلی الله علیه و آله و دودمانش درود فرستاد و فرمود: ما را رها کنید ای پیمان شکنان و دو رویان... همانا ما [اهل بیت: [ماه درخشان در شب تار و... راه نجات شما امتیم... [از این دو رویی دست بردارید] قبل از آن که چهره هایتان از عذاب الهی بسوزد و مورد نفرین ما قرار گیرید، آن سان که «اصحاب سبت» مورد لعن قرار گرفتند... آیا علی علیه السلام را که یار و غم خوار پیامبر صلی الله علیه و آله بود مسخره می کنید یا مرا که پیشوای شما در دین هستم؟ کجا می روید و کدام دردتان را درمانی هست؟ به خدا، علی علیه السلام نخستین کسی بود که در کارزار ایمان درخشید و به رستگاری دست یافت و به اوج کمال رسید».

در این روزگار سخت، امام تنها پشتیبان وفادار شیعه بود که همواره سختی های امت را به جان می خرید تا مبادا به شیعه و شیعیان آسیبی برسد؛ زیرا حکمرانان خون خوار اموی کمر به نسل کشی شیعه بسته بودند و هر روز بر حجم فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود می افزودند. نیکوست، ترسیم واقعی آن را از زبان امام بشنویم. منهال بن عمر می گوید:

«پیش محمد بن علی علیه السلام نشسته بودم که مردی نزد او آمد و سلام کرد و گفت: چگونه اید؟ امام [با اندوه] پاسخ فرمود: به راستی تا کنون نفهمیده ای که بر ما چه می گذرد و چگونه ایم؟ [این روزها] مَثَل ما، در میان مردم، مَثَل بنی اسرائیل شده که [فرعونیان [پسران آنها را می کشتند و زنانشان را زنده نگه می داشتند و اکنون اینان فرزندان ما را می کشند و زنانمان را نگه می دارند. عرب می پندارد که بر عجم برتری دارد و وقتی عجم می گوید برای چه؟ پاسخ می دهد چون محمد صلی الله علیه و آله از ماست. آنان نیز می پذیرند. قریش نیز می پندارد که بر سایر عرب ها برتری دارد و هنگامی که عرب ها از او می پرسند به چه دلیل؟ می گوید: چون محمد صلی الله علیه و آله قریشی، از ماست. آنان نیز می پذیرند. حال اگر به راستی برتری در این است ما که خاندان اوییم. مرد گفت: به خدا سوگند که من شما اهل بیت را دوست می دارم. امام فرمود: پس باید جامه ای از ناگواری ها بر تن کنی که به خدا سوگند سختی ها و ناگواری ها شتابان تر از سیلابی که در جُلگه افتاده باشد به سوی ما و شیعیان مان در شتاب است. [اما بدان[ که این سختی ها همواره نخست به ما می رسد و سپس به شما»

امویان؛ کینه توزی ها و دشمنی

بغض و کینه فرزندان امیه به خاندان وحی هرگز قابل ترسیم نبود و محدود به زمان و دوره خاصی نشد؛ کینه ای که آتش آن سال ها پیش از ظهور اسلام برافروخته شد و در طول سالیان متمادی زبانه کشید و پس از فروپاشی سلطنت اموی، نیز سرمشق و الگویی برای دیگر دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شد. از رفتارهای مشترک امویان که ریشه در دشمنی آن ها با فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله داشت، بد دهانی و پرخاشگری به آنان بود. تاریخ نشان می دهد که چگونه این میراث زشت را به فرزندان و خلفای پس از خود می سپردند و از هیچ فرصتی برای ناسزا گفتن به بزرگ پیشوایان اسلام نمی گذشتند. این ادبیات، چنان در میان خلفای اموی رایج بود که هر یک در آن از دیگری پیشی می گرفت و روی دیگری را سفید می کرد. بررسی دوره اموی نشان می دهد که هشام بن عبدالملک در این زمینه، پیش گام تر از دیگران می نماید. دوران خلافت او روزگار سختی را برای شیعه و به ویژه امام باقر علیه السلام رقم زد که برخاسته از دشمنی منحصر به فرد او در بین خلفای پیشین بود؛ زیرا در دوره حکمرانان پیشین، آن امام از مدینه به دربار احضار نشد و این خود گویای دشمنیِ خاص هشام با امام بود. ابوبکر حضرمی می گوید:

«هنگامی که ابوجعفر علیه السلام به شام احضار شد و نزد هشام بن عبدالملک رفت و در آستانه در قرار گرفت، هشام به اطرافیان خود گفت: وقتی من از توبیخ و ناسزا به محمد بن علی علیه السلام زبان برتافتم و باز ایستادم، شما سرزنش او را آغاز کنید. هشام اجازه ورود داد، امام به همه حاضران یکجا سلام گفت و نشست. هشام از این که امام خلیفه را در سلام دادن با دیگران مساوی دانست و بدون اجازه نشست بسیار خشمگین شد و گفت: ای محمد بن علی! نشد یکی از شما یکپارچگی مسلمانان را نشکند و کسی را به سوی خود فرا نخواند و از روی نادانی گمان نکند که امام نیست و... هنگامی که خاموش شد ـ بنابر دستور ـ هر یک از حاضران مجلس شروع به سرزنش کردند. امام درنگ کرد تا همگان خاموش شدند. آن گاه ایستاد و فرمود: ای مردم، به کدامین سو می روید و شما را به کجا می کشانند؟ خداوند پیشینیان شما را به وسیله ما هدایت کرد و ختم هدایت آخرین شما را نیز به ما واگذاشت. اگر شما چند صباحی حکمرانی دارید، بدانید که ما نیز فرمان روایی تعیین شده داریم که پس از او حکمرانی از آن کسی نیست، که ما اهل «عاقبت» هستیم و خداوند فرموده «وَالعاقِبَةُ للمُتَّقینَ» (اعراف: 128). هشام که به سختی احساس درماندگی می کرد، صحبت امام را قطع کرد و دستور داد که امام را به زندان بیفکنند...».

بهانه جویی های هشام

تداوم حکمرانی هشام - از 105 هجری تا 125 هجری - تنگنای بزرگی بر شیعیان و عامل مهمی در سختی روزگارشان بود. چه بسا هر روز بر خودرأیی و خود کامگی های او افزوده می شد و هر روز به بهانه ای امام و شیعیان را بیشتر در فشار ستم گری خود می گذاشت. از بهانه جویی های او برای دست یافتن به فرصتی برای مخدوش کردن چهره امام و آزار رسانیدن به او، ترتیب دادن مسابقه تیراندازی در شام بود که به شکست او انجامید. او، همچنان در تب و تاب این رسوایی می سوخت تا این که امام را به سوی مدینه رهسپار کرد، ولی پیش تر مأمورانی را فرستاد تا در مسیر رسیدن به مدینه به مردم بگویند کسی اجازه فروختن نیازمندی های زندگی از خوردنی و آشامیدنی به امام را ندارد و به مدت سه روز کسی به آنان چیزی نمی فروخت و نیز هنگام رسیدن به مدینه دروازه ها را به روی آنان نگشودند تا خلیفه بدین وسیله آتش کینه خود را با انتقام جویی خاموش کند.

هشام حتی از اختلافات درونی علویان برای ضربه زدن به امام بهره می جست و با دامن زدن به آن و تحریک نارضایتی های کوچک علویان از یکدیگر می کوشید آنان را بر ضد امام بشوراند. در این رهگذر، اختلاف «زید بن حسن» از علویان بر سر میراث و موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله بر شمردنی است.

ابوبصیر به نقل از امام صادق علیه السلام می گوید:

«زید بن حسن همواره با پدرم بر سر میراث پیامبر صلی الله علیه و آله اختلاف داشت و می گفت: من از فرزندان حسن علیه السلام هستم و از تو بر میراث پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوارترم؛ زیرا من از تبار فرزند بزرگ تر اویم پس آن گونه که رواست میراث پیامبر صلی الله علیه و آله را در مورد من تقسیم کن، ولی پدرم از او روی می گرداند. او شکایت نزد قاضی برد و زید بن حسن در حضور قاضی به زید بن علی بن حسین علیه السلام توهین کرد. زید گفت: نفرین بر دشمنی ای که در آن به مادرها روا داشته شود. به خدا سوگند تا پایان عمرم با تو سخن نخواهم گفت. - گویا در این ماجرا زید بن علی نماینده امام بوده و از سوی امام سخن می گفته است -. و نزد پدرم بازگشت و ماجرا را باز گفت. ولی زید بن حسن دست بردار نبود. نزد امام آمد و او را پیش قاضی خواند. هنگام خارج شدن، پدرم به او فرمود: ای زید، تو خنجری را زیر لباست پنهان کرده ای... و با نشان دادن معجزه ای او را بیدار ساخت. زید از هوش رفت. پس از آن زید سوگند یاد کرد دیگر از مخالفت با پدرم دست بردارد، ولی همان روز به سوی خلیفه رفت و گفت: من از نزد جادوگری دروغ پیشه می آیم که رها گذاشتن او را بر تو نمی پسندم و آنچه را دیده بود بیان کرد. خلیفه نیز با سوء استفاده از این ماجرا به والی خود در مدینه نوشت که محمد بن علی علیه السلام را دست بسته نزدش بفرستد و به زید گفت: اگر او را به تو بسپارم آیا حاضری وی را به قتل برسانی؟ زید بن حسن گفت: بله. والی مدینه با اندیشیدن درباره پیامدهای این کار به هشام نوشت: این دست نوشته من حمل بر نافرمانی ام نشود، ای امیرالمؤمنین، من دستور تو را رد نمی کنم، ولی پیشنهادی از روی دل سوزی برایت دارم. مردی که خواسته بودی [دست بسته نزد تو بفرستم [امروز کسی به پاکی و پاکدامنی و پارسایی اش در روی زمین نیست... و من تعرض امیرالمؤمنین به او را ناپسند می بینم...».

پرواز تا بی نهایت

هشام در کابوس های خود قتل امام را می دید و در پی راه حل مناسبی برای اجرای آن بود تا بدون آن که خود به طور مستقیم در آن شرکت کند به گونه ای پنهانی، امام را از سر راه خود بردارد. ازاین رو، برخی نوشته اند که او از مخالفت زید بن حسن و امام بهره گرفت تا به وسیله او امام را به شهادت برساند و بدین ترتیب، قتل امام را به گردن او بیندازد. ازاین رو با طرح نقشه ای پلید اسبی را که زین آن با سم بسیار مهلکی آغشته شده بود توسط زید بن حسن به امام پیش کش کرد. زید اسب را به منزل امام برد و امام با دیدن آن فرمود: وای بر تو ای زید! چه سنگین است آنچه می خواهی انجام دهی و آنچه [به عنوان هدیه] در دست داری...».

آن گاه سوار بر اسب شد و سم به بدن امام راه یافت. پاهای امام متورم شد و پس از سه روز به شهادت رسید. در تاریخ شهادت امام اختلاف است ولی بیشتر منابع معتبر آن را هفتم ذی حجه سال 114 هجری و سن شریف ایشان را به هنگام شهادت 58 سال نگاشته اند.

 

وصیت های امام

عبدالاعلی از امام صادق علیه السلام روایت می کند: «وقتی هنگام شهادت پدرم رسید به من فرمود: چند گواه نزد من حاضر کن و من چهار نفر از قریش را که یکی از آنها نافع بود حاضر کردم. سپس فرمود: بنویس این چیزی است که یعقوب به فرزندانش وصیت کرد: ای پسرانم، به راستی خدا برای شما دین داری را برگزیده است، مبادا بمیرید جز این که مسلمان باشید (بقره: 132) سپس به من امر کرد آن بُردی را که در آن روزهای جمعه نماز می خواند، کفنش کنند و عمامه مخصوصش را به سرش بندند و... و او را در قبر گذارند. سپس به گواهان فرمود: خدای رحمتتان کند، برگردید و چون آنها برگشتند، گفتم: پدر جان، این مطالب اهمیت چندانی نداشت که شما بر آن گواه گرفتید. فرمود: پسرم، من ناپسند داشتم که تو در تصدی امر خاک سپاری و کفن من مغلوب نگاه شوی و بگویند که به تو وصیتی نشده، می خواستم دلیل و مدرک داشته باشی. و نیز به امام صادق علیه السلام سفارش کرد: ای جعفر! با یارانم مهربان باش. و فرزندش در پاسخ گفت: فدایت شوم! آنان را به جایگاه بلندی از دانش و معرفت می رسانم که هر کدام در شهری باشند، نیاز به پرسش از کسی نداشته باشند».

وصیتی مهم

امام باقر علیه السلام پیش از شهادت به فرزندش امام صادق علیه السلام فرمود که از اموال به جای مانده خود مقداری را ـ مبلغ آن را هشتصد درهم نقل کرده اند ـ برای برپایی مجلس سوگواری خود، در منی به مدت ده سال اختصاص دهد و فرمود:

«ای جعفر! ازمال من برای گریه کنندگان به مدت ده سال در منی مالی را وقف کن تا در موسم حج بر من ندبه کنند و رسم ماتم را هر ساله تجدید نمایند و بر مظلومیت من زاری کنند».

چون قتل امام باقر علیه السلام بسیار مرموز بود، امام تلاش کرد تا با به کارگیری این شیوه، مسلمانان را از ماهیت واقعی و چهره حقیقی امویان آگاه کند تا از خود بپرسند که دلیل برپایی هر ساله این مجالس آن هم در تجمع سالانه مسلمانان

 ازاین رو، این وصیت جنبه اعتراض به هشام و افشاگری درباره او و دیگر خلفای اموی داشته و تنها حرکتی نمادین به شمار نمی رفته است.

خاک سپاری و سوگواری

هنگامی که امام باقر علیه السلام به شهادت رسید، امام صادق علیه السلام آن گونه که پدر بزرگوارش وصیت کرده بود، او را تجهیز کرد و با احترام تمام به همراه تشییع کنندگان، بدن مطهر امام را به قبرستان بقیع برد و او را در کنار پدر خویش امام سجاد علیه السلام و عموی پدر خویش امام مجتبی علیه السلام به خاک سپرد.غبار اندوه و غم مدینه را فرا گرفت و مسلمانان دسته دسته برای تسلیت گفتن نزد امام صادق علیه السلام آمدند.سالم بن ابی حفصة می گوید: «وقتی ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام وفات یافت، به دوستان خود گفتم: کمی صبر کنید و بیایید همگی نزد ابا عبداللّه جعفربن محمد علیه السلام برویم و به او تسلیت بگوییم. وقتی داخل خانه شدیم به او گفتم: انّا للّه و انّا الیه راجعون. به خدا سوگند کسی بدرود زندگانی گفت که هرگز به مانندش بین او و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ به مسائل دیده نشد. امام صادق علیه السلام اندکی درنگ فرمود و در پاسخ، کلماتی از قرآن را بر زبان جاری ساخت...». پس از آن، امام صادق علیه السلام فرمود: هر شب چراغی را در حجره ای که امام به شهادت رسید روشن کنید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی