SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

بسم الله الرّحمن الرّحیم

SMMS

سلام...امیدوارم روز خوبی داشته باشید...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

​​​​​​

چون فاطمه(علیهاالسلام)فرزندش حسن را به دنیا آورد،به پدرش علی(علیه السلام)عرض کرد:نامی برای او بگذار،علی (علیه السلام)فرمود:من چنان نیستم که در مورد نامگذاری او به رسول خدا پیشی گرفته و سبقت جویم.در این وقت رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)بیامد،و آن کودک را در پارچه زردی پیچیده،به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود:مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زردنپیچید؟سپس آن پارچه را به کناری افکند و پارچه سفیدی گرفته و کودک را در آن پیچید،آنگاه رو به علی(علیه السلام)کرده فرمود:آیا او را نامگذاری کرده ای؟عرض کرد:من در نامگذاری وی به شما پیشی نمی گرفتم!رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)فرمود:من هم در نامگذاری وی بر خدا سبقت نمی جویم!در این وقت خدای تبارک و تعالی به جبرئیل وحی فرمود که برای محمد پسری متولد شده،به نزد وی برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوی و به وی بگو:براستی که علی (علیه السلام)نزد تو به منزله هارون است از موسی،پس او را به نام پسر هارون نام بنه!جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای تعالی به وی تهنیت گفت و سپس اظهار داشت:خدای تبارک و تعالی تو را مأمور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذاری.رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)پرسید :نام پسر هارون چیست؟عرض کرد:«شبر».فرمود:زبان من عربی است؟عرض کرد:نامش را«حسن»بگذار،و رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم)او را حسن نامید.

بررسی فعالیتهای سیاسی و فرهنگی امام حسن(علیه السلام)

دوران خانه نشینی امیرالمؤمنین(علیه السلام) دوران پر رنج و محنت آوری برای اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) بود چرا که خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)هر روز شاهد بودند که چگونه زحمات و رنج های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم)و دستاوردهای ارزنده ایشان در راستای هدایت جامعه و تشکیل حکومت حقه اسلامی از بین می رود و چگونه احکام الهی و آموزه های دینی بازیچه دست عده ای شده است و با چه نیرنگ هایی دین را وسیله دستیابی به مطامع دنیایی خود قرار داده اند.

اما این مسأله سبب انزاوای کامل اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم)از جامعه و بی تفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمی شد و فعالیت های ارزنده ای از خود نشان می دادند. در این میان امام مجتبی (علیه السلام) نیز سهم عمده ای بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهی کوتاه به فعالیت های فرهنگی و سیاسی ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفکند.

الف) فعالیت های سیاسی

1- بسیج مردم برای شرکت در جنگ جمل

2-شرکت در جنگ جمل

3- بسیج مردم برای شرکت در جنگ صفین

4- شرکت در جنگ صفین و فرماندهی نظامی

5-سخن گوی امام علی(علیه السلام) در ماجرای حکمیت

6-مشاور سیاسی و جانشین امیر المؤمنین علی (علیه السلام)

ب) فعالیت های فرهنگی

1- مشاور و جانشین فرهنگی امام علی (علیه السلام)

2-امام جمعه موقت کوفه

3-قضاوت به جای امام علی (علیه السلام)

از نظر سیاست داخلی

شک نیست که هر زمامدار و فرماندهی اگر بخواهددر میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلی نیرومند و متشکل و هماهنگی برخوردار باشدبدون داشتن چنین نیرویی، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجه ای جز شکست ذلت بار نخواهد داشت.

در بررسی علل صلح امام مجتبی (علیه السلام) از نظر سیاست داخلی، مهمترین موضوعی که به چشم می خورد،فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلی است; زیرا مردم عراق و مخصوصا مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبی (علیه السلام) ، نه آمادگی روحی برای نبرد داشتند و نه تشکل و هماهنگی و اتحاد.

خستگی از جنگ

جنگ جمل و صفین و نهروان، و همچنین جنگهای توام باتلفاتی که بعد از جریان حکمیت، میان واحدهای ارتش معاویه و نیروهای امیرمؤمنان (علیه السلام) در عراق وحجاز و یمن در گرفت، در میان بسیاری از یاران علی (علیه السلام) یک نوع خستگی از جنگ و علاقه به صلح ومتارکه جنگ ایجاد کرد; زیرا طی پنج سال خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) یاران آن حضرت هیچ وقت اسلحه به زمین ننهادندمگر به قصد آنکه فردا در جنگ دیگری شرکت کنند. از طرف دیگر، جنگ آنها با بیگانگان نبود; بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنایان دیروزی آنان بود که اینک در جبهه معاویه مستقر شده بودند

مردم عراق در واقع با این دست و آن دست کردن، وکندی در گسیل داشتن نیروها برای جنگ با گروههای مختلف شام که به حجاز و یمن و حدود عراق شبیخون می زدند، عافیت طلبی و خستگی از جنگ را نشان می دادند، و اینکه عراقیان دعوت مجدد امیرمؤمنان علیه السلام را به جنگ صفین بکندی اجابت نمودند،نشانه همین خستگی بود.

دکتر «طه حسین » پس از نقل ماجرای حکمیت وپیچیده تر شدن اوضاع در پایان جنگ صفین ،می نویسد:

سپس (علی )تصمیم گرفت رهسپار شام گردد، امامنافقان اصحابش پیشنهاد کردند که به کوفه بازگردد تاپس ازجنگ، کارهای خود را روبراه کنند و با جمعیت وآمادگی بیشتری به سوی دشمن روی آورند.

علی علیه السلام آنان را به کوفه باز آورد، لیکن دیگر از کوفه بیرون نرفت; چه; یارانش به خانه های خود رفتند و به کارهای خود سرگرم شدند وبه قدری در کار جنگ سستی و بی رغبتی نشان دادند که علی (علیه السلام) را از خودناامید ساختند. علی (علیه السلام) پیوسته آنها را به جهادمی خواند و در دعوت خویش اصرار می ورزید، لیکن نه می شنیدند و نه می پذیرفتند، تا آنجا که روزی در خطبه خود گفت: با نافرمانی خود، رای مرا تباه ساختید و کاربه جایی رسید که قریش گفتند: پسر ابی طالب مردی است دلیر، لیکن با جنگ آشنایی ندارد. پدرشان خوب،چه کسی علم جنگ را بهتر از من می داند؟!

پس از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) که حسن به علی (علیه السلام) به خلافت رسید، این پدیده بشدت آشکار شد ومخصوصا هنگامی که امام حسن (علیه السلام) مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خیلی بکندی آماده شدند.

هنگامی که خبر حرکت سپاه معاویه به سوی کوفه به امام مجتبی (علیه السلام) رسید، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خطبه ای آغاز کرد و پس از اشاره به بسیج نیروهای معاویه، مردم را به جهاد در راه خداوایستادگی در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکاری و تحمل دشواریها را گوشزد کرد امام (علیه السلام) با اطلاعی که از روحیه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را اجابت نکنند. اتفاقا همین طور شد و پس از پایان خطبه جنگی مهیج حضرت، همه سکوت کردند و احدی سخنان آن حضرت را تایید نکرد!

این صحنه به قدری اسف انگیز و تکان دهنده بودکه یکی از یاران دلیر و شجاع امیر مؤمنان (علیه السلام) که درمجلس حضور داشت، مردم را به خاطر این سستی وافسردگی بشدت توبیخ کرد و آنها را قهرمانان دروغین،و مردمی ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام برای جنگ اهل شام آماده گردند.

سرانجام پس از فعالیتها و سخنرانیهای عده ای ازیاران بزرگ حضرت مجتبی (علیه السلام) به منظور بسیج نیروهاوتحریک مردم برای جنگ،امام (علیه السلام) باعده کمی کوفه راترک گفت و محلی در نزدیکی کوفه بنام «نخیله » را اردوگاه قرار داد وپس از ده روز اقامت در «نخلیه » به انتظاررسیدن قوای تازه ، جمعا«چهارهزار»نفر در اردوگاه حضرت گرد آمدند!به همین جهت امام ناگزیر شددوباره به کوفه برگرددو اقدامات تازه و جدیتری جهت گردآوری سپاه به عمل بیاورد.

جامعه ای با عناصر متضاد

علاوه بر این ، جامعه عراق آن روز یک جامعه متشکل و فشرده و متحد نبود، بلکه از قشرها وگروههای مختلف و متضادی تشکیل یافته بود که بعضاهیچ گونه هماهنگی و تناسبی با یکدیگر نداشتند.

پیروان و طرفداران حزب خطرناک اموی ، گروه خوارج که جنگ با هر دو اردوگاه را واجب می شمردند،مسلمانان غیر عرب که از نقاط دیگر در عراق گردآمده بودند و تعدادشان به بیست هزار نفر می رسید وبالاخره گروهی که عقیده ثابتی نداشتند و در ترجیح یکی از طرفین بر دیگری در تردید بودند، عناصرتشکیل دهنده جامعه آن روز عراق و کوفه به شمارمی رفتند . پیروان و شیعیان خاص امیر مؤمنان (علیه السلام) نیزیکی دیگر از این عناصر محسوب می شدند.

سپاهی ناهماهنگ

این چند دستگی و اختلاف عقیده و تشتت وپراکندگی، طبعا در صفوف سپاه امام مجتبی (علیه السلام) نیزمنعکس شده و آن را به صورت ارتشی ناهماهنگ باترکیب ناجور در آورده بود، از این رو در مقابله با دشمن خارجی به هیچ وجه نمی شد به چنین سپاهی اعتمادکرد.

مرحوم شیخ مفید، و دیگر مورخان در مورد این پدیده خطرناک در سپاه امام حسن (علیه السلام) می نویسد:

عراقیان خیلی بکندی و بی علاقگی برای جنگ آماده شدندو سپاهی که امام حسن (علیه السلام) بسیج نمود، ازگروههای مختلفی تشکیل می شد که عبارت بودنداز:

1- شیعیان و طرفداران امیر مؤمنان (علیه السلام);

2-خوارج که از هر وسیله ای برای جنگ با معاویه استفاده می کردند (و شرکت آنها در صفوف سپاهیان امام به خاطر دشمنی با معاویه بود، نه دوستی باامام حسن(علیه السلام)

3- افراد سودجوو دنیاپرست که به طمع منافع مادی در سپاه امام (علیه السلام) داخل شده بودند;

4-افراد دو دل و شکاک که شخصیت بزرگی مانندامام حسن (علیه السلام) در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت;

5- و بالاخره گروهی که نه به خاطر دین، بلکه ازروی تعصب عشیرگی و صرفابه پیروی از رئیس قبیله خود، برای جنگ حاضر شده بودند.

بدین ترتیب سپاه حضرت مجتبی (علیه السلام) فاقدیکپارچگی و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندی چون معاویه بود.

سندی گویا

شاید هیچ سندی در ترسیم دورنمای جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستی عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبی (علیه السلام) در «مدائن »، یعنی آخرین نقطه ای که سپاه امام تا آنجا پیشروی کرد،سخنرانی جامع و مهیجی ایراد نمود و طی آن چنین فرمود:

هیچ شک و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام بازنمی دارد. اما درگذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام می جنگیدیم; ولی امروز بر اثرکینه ها اتحاد وتفاهم از میان شما رخت بربسته،استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده اید.

وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید دین خود رابر منافع دنیا مقدم می داشتید; ولی امروز منافع خود رابر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم که درگذشته بودیم; ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودیدوفادار نیستید.

عده ای از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، وعده ای دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک می ریزند، وگروه دوم، خونبهای کشتگان خود را می خواهند، و بقیه نیز از پیروی ما سرپیچی می کنند!

معاویه پیشنهادی به ما کرده است که دور از انصاف،و برخلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم واگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او رابپذیریم و رضایت شما را تامین کنیم.

سخن امام که به ایجا رسید، مردم از هر طرف فریادزدند: «البقیه ،البقیه»:

ما زندگی می خواهیم ، ما می خواهیم زنده بمانیم!

آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگی،چگونه ممکن بود امام علیه السلام با دشمن نیرومندی مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهی، که ازعناصر متضادی تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال می رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزی می رفت؟

بسیج نیرو از طرف امام حسن (علیه السلام)

برخی از نویسندگان و مورخان گذشته و معاصر،حقایق تاریخی را تحریف نموده و ادعا کرده اند که امام حسن مجتبی (علیه السلام) آهنگ جنگ و مخالفت با معاویه نداشت; بلکه از روز نخست در صدد بود از معاویه امتیازات مادی گرفته و از زندگی راحت و مرفهی برخوردار شود و اگر مخالفتهایی با معاویه می کرد، برای تامین و تضمین این امتیازات بود!

اسناد تاریخی زنده ای در دست است که نشان می دهد این تهمتها کاملا بی اساس است و با حقایق تاریخی به هیچ وجه سازگار نمی باشد; زیرا اگر پیشوای دوم نمی خواست با معاویه بجنگد، معنا نداشت گردآوری سپاه و بسیج نیرو کند; در صورتی که به اتفاق مورخان ، امام مجتبی (علیه السلام) سپاه ترتیب داد و آماده جنگ شد; لیکن از یک سو به خاطر عدم هماهنگی و چنددستگی سپاه امام (علیه السلام) واز سوی دیگر در اثرتوطئه های خائنانه معاویه، نیروهای نظامی حضرت پیش از آغاز جنگ و بدون برخورد نظامی از هم پاشیده شد و مردم از اطراف امام (علیه السلام) پراکنده شدند، امام نیزبناچار از جنگ خودداری نمود و مجبور به پذیرفتن صلح شد.

بنابراین، کار امام حسن (علیه السلام) با «قیام » و اعلان جنگ وتهیه لشگر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع وشرائط جامعه اسلامی و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.

مردم پیمان شکن

همانطور که قبلا گفته شد، مردم عراق و کوفه یکدل و یکجهت نبودند; بلکه مردمی متلون و بیوفا و غیرقابل اعتماد بودند که هر روز زیرپرچمی گرد می آمدند وهمواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح، نان را به نرخ روز می خوردند. بر اساس همین روحیه بود که همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهای طرفین، عده ای از رؤسای قبائل و افراد وابسته به خاندانهای بزرگ کوفه، به امام خیانت کرده و به معاویه نامه ها نوشتند و تایید و حمایت خود را ازحکومت وی ابراز نمودند و مخفیانه او را برای حرکت به سوی عراق تشویق کردند و تضمین نمودند که به محض نزدیک شدن وی، امام حسن علیه السلام را تسلیم اونمایند یا ترور کنند.

معاویه نیز عین نامه ها را برای امام مجتبی علیه السلام فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است؟

فرمانده خائن

امام حسن علیه السلام پس از آنکه کوفه را به قصد جنگ بامعاویه ترک گفت «عبید الله بن عباس »را با دوازده هزار نفر،به عنوان طلایه لشگر ، گسیل داشت و «قیس بن سعد» و«سعید بن قیس » را که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشین وی تعیین نمود تا اگربرای یکی از این سه نفر حادثه ای پیش آمد، بترتیب،دیگری جایگزین وی گردد.

حضرت مجتبی علیه السلام خط سیر پیشروی سپاه را تعیین فرمود و دستور داد در هرکجا که به سپاه معاویه رسیدندجلوی پیشروی آنها را بگیرند و جریان را به امام علیه السلام گزارش دهند تا بی درنگ با سپاه اصلی به آنها ملحق شود.

«عبیدالله »فوج تحت فرماندهی خود را حرکت دادودرمحلی بنام «مسکن »با سپاه معاویه روبرو شد و در آنجااردو زد.

طولی نکشید به امام علیه السلام گزارش رسید که عبیدالله بادریافت یک میلیون درهم از معاویه ،شبانه همراه هشت هزار نفر به وی پیوسته است.

پیدا است خیانت این فرمانده،در آن شرائط بحرانی،در تضعیف روحیه سپاه وتزلزل موقعیت نظامی امام علیه السلام تا چه حد مؤثر بود; ولی هرچه بود «قیس بن سعد» که مردی شجاع و با ایمان و نسبت به خاندان امیر مؤمنان بسیار با وفا بود، طبق دستور امام حسن علیه السلام فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و طی سخنان مهیجی کوشیدروحیه سربازان را تقویت کند. معاویه خواست او را نیزبا پول بفریبد، ولی قیس فریب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ایستادگی کرد.

توطئه های خائنانه

معاویه تنها به خریدن «عبیدالله »اکتفا نکرد;بلکه به منظور ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام مجتبی علیه السلام، به وسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشگر امام مجتبی علیه السلام شایع می کرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدم سپاه) با معاویه سازش کرده، و در میان سپاه قیس نیز شایع می ساخت که حسن بن علی علیه السلام با معاویه صلح کرده است!

کار به جایی رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام علیه السلام فرستاد. این عده در اردوگاه «مدائن » با حضرت مجتبی علیه السلام ملاقات کردند، و پس از خروج از چادر امام،در میان مردم جار زدند: «خداوند به وسیله فرزندپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت.حسن بن علی علیه السلام با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود»!

مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صددتحقیق بر نیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضدامام شورش کردند و به خیمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خیمه بود، به یغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.

چنانکه قبلا گفتیم، با توجه به اینکه ارتش امام مجتبی علیه السلام از گروههای مختلفی تشکیل یافته بود که درمیان آنها عده ای از خوارج و عده ای از عناصر سود جوو دنیا پرست بودند، جای تعجب نبود که درصد قتل امام بر آیند و چادر و لوازم سفر آن حضرت را غارت کنند و در همان حال عده ای فریاد بزنند: این مرد ، ما رابه معاویه فروخت و مسلمانان را ذلیل ساخت!! براستی که سبط اکبر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تا چه حد مظلوم بوده است؟!

خیانت خوارج

امام مجتبی (علیه السلام )از «مدائن » روانه «ساباط » شد. در بین راه یکی از خوارج که قبلا کمین کرده بود، ضربت سختی بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت،دچار خونریزی و ضعف شدید شد و به وسیله عده ای از دوستان و پیروان خاص خود، به مدائن منتقل گردید.در مدائن وضع جسمی حضرت بر اثر جراحت به وخامت گرایید. معاویه با استفاده از این فرصت براوضاع تسلط یافت . پیشوای دوم که نیروی نظامی لازم را از دست داده و تنها مانده بود، ناگزیرپیشنهاد صلح راپذیرفت.

بنابراین اگر امام مجتبی (علیه السلام )تن به صلح داد چاره ای جز این نداشت; چنانکه طبری و عده ای دیگر ازمورخان می نویسند: حسن بن علی علیه السلام موقعی حاضربه صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وی راتنها گذاردند.

گفتار امام مجتبی (علیه السلام )پیرامون انگیزه های صلح

امام مجتبی (علیه السلام )در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روی این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با وی نداشتم . اگریارانی داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنها راامتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفادارند، نه به تعهدات و پیمانهای خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهربه ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند، ولی عملا بادشمنان ما همراهند.

پیشوای دوم که از سستی و عدم همکاری یاران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزی خطبه ای ایرادفرمود و طی آن چنین گفت:

در شگفتم از مردمی که نه دین دارند و نه شرم و حیا.وای بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده هایی که دربرابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من بامعاویه بیعت کنم، وظایف شخصی خود را بهتر از امروزمی توانم انجام بدهم، ولی اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.

به خدا سوگند (اگر به علت سستی و بیوفایی شما)ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان رابه معاویه واگذار کنم،یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنی امیه هرگز روی خوشی و شادمانی نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها وآزارها خواهید شد.

هم اکنون گویی به چشم خود می بینم که فردافرزندان شما بر خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد; آب و نانی که از آن فرزندان شمابوده و خداوند آن را برای آنها قرار داده است، ولی بنی امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خودمحروم خواهند ساخت.

آنگاه امام افزود:

اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذارنمی کردم، زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است... .

امام مجتبی که ماهیت پلید حکومت معاویه رابخوبی می شناخت، روزی در مجلسی که معاویه حاضربود، سخنانی ایراد کرد و ضمن آن فرمود: « سوگند به خدا، تا زمانی که زمام امور مسلمانان دردست بنی امیه است، مسلمانان روی رفاه و آسایش نخواهند دید.»

پیمان صلح، و اهداف امام (علیه السلام )

پیشوای دوم، هنگامی که بر اثر شرائط نامساعدی که قبلا تشریح شد، جنگ با معاویه را بر خلاف مصالح عالی جامعه اسلامی و حفظ موجودیت اسلام تشخیص داد و ناگزیر، صلح و آتش بس را قبول کرد،فوق العاده کوشش نمود تا هدفهای عالی و مقدس خودرا به قدر امکان از رهگذر صلح و به نحو مسالمت آمیزتامین کند و از طرف دیگر ، چون معاویه به خاطربرقراری صلح و قبضه نمودن قدرت ، حاضر به دادن همه گونه امتیاز بود- به طوری که ورقه سفید امضاشده ای برای امام فرستاد ونوشت هرچه در آن ورقه بنویسد مورد قبول وی می باشد. - امام از آمادگی اوحداکثر بهره برداری را نموده و موضوعات مهم وحساس را که در درجه اول اهمیت قرارداشت و ازآرمانهای بزرگ آن حضرت به شمار می رفت، در پیمان صلح گنجانید و از معاویه تعهد گرفت که به مفاد قراردادعمل کند.

گرچه متن پیمان صلح در کتب تاریخی ، به طورکامل و بترتیب، ذکر نشده است; بلکه هر کدام ازمورخان به چند ماده از آن اشاره نموده اند، ولی باجمع آوری مواد پراکنده آن از کتب مختلف می توان صورت تقریبا کاملی از آن را ترسیم نمود. با یک نظرکوتاه به موضوعاتی که امام در قرار داد قید نموده وبرای تحقیق آنها پافشاری می کرد، می توان به تدبیرفوق العاده ای که حضرت در مقام مبارزه سیاسی برای گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پی برد.

اینک پیش از آنکه هر یک از مواد صلحنامه راجداگانه مورد بررسی قراردهیم، متن پیمان صلح را که در پنج ماده می توان خلاصه کرد، ذیلا از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:

متن پیمان

ماده اول : حسن بن علی (علیه السلام )حکومت و زمامداری رابه معاویه واگذار می کند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامر (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتار کند.

ماده دوم : بعد از معاویه،خلافت از آن حسن بن علی (علیه السلام )خواهد بود و اگر برای او حادثه ای پیش آیدحسین بن علی (علیه السلام )زمام امور مسلمانان را در دست می گیرد. نیز معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خودانتخاب کند.

ماده سوم : بدعت ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمؤمنان (علیه السلام )ولعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گرددو از علی (علیه السلام )جز به نیکی نباید یاد شود.

ماده چهارم : مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی (علیه السلام )مصرف شود.

نیز معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال،بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح دهد.

همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم درمیان بازماندگان شهدای جنگ جمل وصفین که در رکاب امیر مؤمنان (علیه السلام )کشته شدند، تقسیم کند.

ماده پنجم : معاویه تعهد می کند که تمام مردم، اعم ازسکنه شام و عراق و حجاز ، از هر نژادی که باشند، ازتعقیب و آزار وی در امان باشند واز گذشته آنهاصرفنظرکند و احدی از آنهارا به سبب فعالیتهای گذشته شان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرارندهد، و مخصوصا اهل عراق را به خاطر کینه های گذشته آزار نکند.

علاوه بر این معاویه تمام یاران علی (علیه السلام )را، در هرکجا که هستند، امان می دهد که هیچ یک از آنها رانیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیروان علی (علیه السلام )در امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند،و کوچکترین ناراحتی برای آنها ایجاد نشود، حق هرکسی به وی برسد، و اموالی که از بیت المال در دست شیعیان علی (علیه السلام )است از آنهاپس گرفته نشود.

نیز نباید هیچ گونه خطری از ناحیه معاویه متوجه حسن بن علی (علیه السلام )و برادرش حسین بن علی (علیه السلام )و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شود و نباید در هیچ نقطه ای موجبات خوف و ترس آنهارا فراهم سازد.

در پایان پیمان ، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقابه مورد اجرا بگذارد. او خدا را براین مسئله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیزگواهی دادند.

بدین ترتیب پیشگویی پیامبراسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) ، در هنگامی که حسن بن علی علیه السلام هنوز کودکی بیش نبود، تحقق یافت: پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم روزی بر فراز منبر، با مشاهده اوفرمود:

«این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند به وسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرارخواهد ساخت».

هدفهای امام (علیه السلام) از صلح با معاویه

بزرگان و زمامداران جهان، هنگامی که اوضاع وشرائط را بر خلاف هدفها ونظریات خود می یابند،همواره سعی می کنند در موارد دو راهی، جانبی رابگیرند که زیان کمتری در بر داشته باشد، و این یک اصل اساسی در محاسبات سیاسی اجتماعی است.

امام مجتبی (علیه السلام) نیز بر اساس همین رویه معقول می کوشید هدفهای عالی خود را تا آنجا که مقدوراست، به طور نسبی تامین نماید. از اینرو هنگامی که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، طبق ماده اول با این شرطحکومت را به وی واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامی تنها بر اساس قوانین قرآن و روش پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رفتار نماید.

بدیهی است نظر امام تنها رسیدن به قدرت وتشکیل حکومت اسلامی نبود، بلکه هدف اصلی،صیانت و نگهداری قوانین اسلام در اجتماع و رهبری جامعه بر اساس این قوانین بود و اگر این روش به وسیله معاویه اجرا می شد، باز تا حدودی هدف اصلی تامین شده بود.

بعلاوه، طبق ماده دوم ، پس از مرگ معاویه،حسن بن علی علیه السلام می توانست آزادانه رهبری جامعه اسلامی را به عهده بگیرد، و با توجه به اینکه معاویه در حدودسی سال از آن حضرت بزرگتر بودو در آن ایام دوران پیری را می گذرانید و طبق شرائط عادی امید زیادی می رفت که عمر وی چندان طول نکشد، روشن می گردد که این شرط، روی محاسبات عادی تا چه حدبه نفع اسلام و مسلمانان بود.

بقیه مواد پیمان نیز هر کدام حائز اهمیت بسیار بود;زیرا در شرائطی که امیر مؤمنان علیه السلام در مراسم نمازجمعه و در حال نماز با کمال بی پروایی مورد سب قرارمی گرفت و این کار به صورت یک بدعت ریشه داری درآمده بود و شیعیان و دوستداران آن حضرت و افرادخاندان پیامبر همه جا مورد تعقیب و در معرض تهدیدو شکنجه بودند، ارزش گرفتن چنین تعهدی از معاویه غیر قابل انکار بود.

اجتماع در کوفه

پس از انعقاد پیمان صلح،طرفین همراه قوای خودوارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند.مردم انتظار داشتند مواد پیمان طی سخنرانیهایی ازناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم ، تایید شود تاجای هیچ گونه شک و تردیدی در اجرای آن باقی نماند.

این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانی جزء برنامه صلح بود; لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه ای خواند; ولی نه تنها در مورد پایبندی به شرائط صلح تاکیدی نکرد، بلکه باطعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:

«من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج بجاآورید و زکات بپردازید! چون می دانم که اینها را انجام می دهید; بلکه برای این با شما جنگیدم که شما رامطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».

آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که باحسن بن علی (علیه السلام) بسته ام زیر پاهای من است، و هیچ گونه ارزشی ندارد».

بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پاگذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.

جنایات معاویه

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلی در روش خود به عمل نیاورد، بلکه بیش از پیش برشدت عمل و جنایت خود افزود.

او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مؤمنان (علیه السلام) را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگی را بر شیعیان ویاران بزرگ و وفادار علی (علیه السلام) فوق العاده تنگ ساخت،شخصیت بزرگی همچون «حجر بن عدی » و عده ای دیگراز رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار وشکنجه و فشار در مورد پیروان علی (علیه السلام) افزایش یافت به طوری که نوعا شیعیان یا زندانی و یا متواری شدند ویا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می بردند.

معاویه نه تنها ماده مربوط به حفظ احترام علی (علیه السلام) وپیروان آن حضرت را زیر پا نهاد; بلکه در مورد خراج «دارابگرد» نیز طبق پیمان رفتار نکرد.

«طبری » در این باره می نویسد:

«اهل بصره خراج دارابگرد را ندادند و گفتند این مال، متعلق به بیت المال ما و از آن ماست».

«ابن اثیر» می نویسد:

«اهل بصره از دادن خراج دارابگرد امتناع ورزیدند واین کار را به دستور معاویه انجام دادند».

بیداری و آگاهی مردم

مردمی که به سبب تحمل جنگهای متعدد از جنگ خسته و بیزار بودند و به پیروی از رؤسای خود و تحت تاثیر تبلیغات و وعده های فریبنده عمال معاویه دل به صلح و سازش بسته بودند، لازم بود بیدار شوند ومتوجه گردند که به خاطر اظهار ضعف از تحمل عواقب جنگ، و فریفتگی به وعده های معاویه ، و پیروی کورکورانه از رؤسای خود، چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند؟! و این ممکن نبود مگر آنکه به چشم خود آثارو عواقب شوم و خطرناک عمل خود را می دیدند.

بعلاوه لازم بود مسلمانان عملا با چهره اصلی حکومت اموی آشنا شده و به فشارها، محرومیتها،تعقیبهای مداوم و خفقانهایی که حکومت اموی به عمل می آورد پی ببرند.

در حقیقت ، آنچه لازم بود امام حسن (علیه السلام) و یاران صمیمی او در آن برهه حساس از تاریخ انجام دهند، این بود که این واقعیتها را عریان و بی پرده و بر همگان مکشوف سازند و در نتیجه عقول و افکار آنها رابرای درک و فهم این حقایق تلخ، و قیام و مبارزه بر ضد آن،آماده سازند.

بنابراین اگر امام مجتبی (علیه السلام) صلح کرد، نه برای این بود که شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند; بلکه برای این بود که مبارزه را درسطح دیگری شروع کند. اتفاقاحوادثی که پس از انعقاد پیمان صلح به وقوع پیوست به این مطلب کمک کرد و عراقیان را سخت تکان داد.

«طبری » می نویسد: «معاویه » (پس از آتش بس ) در«نخلیه » (نزدیکی کوفه) اردو زد. در این هنگام گروهی ازخوارج بر ضد معاویه قیام کرده وارد شهر کوفه شدند.معاویه یک ستون نظامی از شامیان رابه جنگ آنهافرستاد. خوارج آنها را شکست دادند. معاویه به اهل کوفه دستور داد خوارج را سرکوب سازند، و تهدید کردکه اگر با خوارج نجنگند، در امان نخواهند بود!»بدین ترتیب مردم عراق که حاضر به جنگ در رکاب امیرمؤمنان و حسن بن علی (علیهما السلام) نبودند، از طرف معاویه که دشمن مشترک آنها و خوارج بود، مجبور به جنگ باخوارج شدند! و این نشان داد که در حکومت معاویه هرگز به صلح و آرامشی که آرزو می کردند نخواهندرسید.

سیاست تهدید و گرسنگی

علاوه براین ، معاویه برنامه ضد انسانی دامنه داری را که باید اسم آن را برنامه تهدید وگرسنگی گذاشت، برضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنهارا از هستی ساقط کرد.

معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق ومزایای آنها را قطع کرد.

نحوه شهادت امام حسن (علیه السلام)

امام حسن (علیه السلام) روز پنجشنبه هفتم صفر، و به قولی بیست و هشتم و به قول دیگر در آخر ماه صفر سال 49ه.ق در سن 47 سالگی بر اثر زهری که به او خوراندندبه شهادت رسید، و در قبرستان بقیع (واقع در مدینه) به خاک سپرده شد.

مسموم شدن امام حسن (علیه السلام) توسط جعده

شیخ کلینی «ره » از ابوبکر حضرمی نقل می کند که گفت «جعده » دختر اشعث بن قیس کندی امام حسن علیه السلام را با زهر مسموم کرد. و نیز یکی از کنیزان آن حضرت را زهر داد و مسموم نمود، زهر را برگردانید،ولی آن زهر در درون جان امام حسن علیه السلام جای گرفت ومجروح کرد و آن حضرت بر اثر آن، شهید شد».

مؤلف گوید: جعد دختر اشعث بن قیس بود، مادر او«ام فروه » خواهر ابوبکر بود (بنابراین جعده دختر عمه عایشه بوده است!!).

اجرای وصیت، توسط امام حسین (علیه السلام) و جریان آشوب بنی امیه

هنگامی که امام حسن (علیه السلام) به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) او را غسل داد و کفن کرد و جنازه او را درمیان تابوت گذارد و به محلی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) درآنجا بر جنازه ها نماز می خواند، حرکت داد، و نماز برجنازه خواند.

و این هم وصیتی است که از امالی شیخ(ره)نقل شده که به برادرش امام حسین(علیه السلام) فرمود:

«هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین بن علی: اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فی الملک، و لا ولی له من الذل، و انه خلق کل شی ء فقدره تقدیرا، و انه اولی من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوی، و من تاب الیه اهتدی.

فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله صلی الله علیه و آله فانی احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله عز و جل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلی الله علیه و آله ان تهریق فی محجمة من دم، حتی نلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده » ثم قبض(ع»

«این است آنچه وصیت می کند بدان حسن بن علی به برادرش حسین بن علی: وصیت می کند که گواهی دهد معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش می کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکی در سلطنت ندارد و سرپرستی از خواری برای او نیست، و براستی که هر چیزی را او آفریده و بخوبی و به طور کامل اندازه گیری آن را مقدر فرموده، و شایسته ترین معبود، و سزاوارترین کسی است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبرداری او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهی و سرگشتگی افتاده و هر کس به سوی او بازگردد راهنمایی گشته است.

من تو را سفارش می کنم ای حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری، و از نیکوکارشان بپذیری، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی، و دیگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم...

و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص)را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم»

این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی